-
خواب های آشفته (۱)
دوشنبه 12 اردیبهشت 1401 17:43
یکی دو روز گذشته کمی تب داشتم و این کمی معنای زیادی دارد ، تا آلارم های بدن من شروع بکنند به ارسال علایم و تا من بیایم به آنها توجه بکنم (!) چند روز از بیماری سپری می شود ... ما در ترکی یک فعلی داریم با عنوان « اویماخ » که مثل خیلی از افعال در جاهای مختلف با کاربردهای عمومی و اختصاصی بکار می رود ... اویماخ از حالات...
-
ماه نو و حرفهای کهنه !!
دوشنبه 12 اردیبهشت 1401 15:56
دیروز بیست و نهم ماه مبارک رمضان بود و طبق معمول طاقت خیلی از روزه داران و روزه خواران طاق شده بود ... و طبق روال آخر ماه رمضان هر ذهن و اندیشه ای مستعد شده بود به یک جرقه !!! بر اساس بازسازی یک تمثیل قدیمی و جابجایی کلمات می توان نوشت : « هر مومنی دین دار هست ولی هر دین داری مومن نیست !! » البته در این میان می شود به...
-
جیش پارتی
شنبه 10 اردیبهشت 1401 21:05
نوراخانیم رفته دستشویی ، مامانش پشت سرش رفته ، میگه مامان در بزن ! مامانش در زده ، باز کرده میگه : ول کام تو مای جیش پارتی !!!
-
روزهای بارانی
شنبه 10 اردیبهشت 1401 19:09
دیروز بعد از اذان ظهر از خانه زدیم بیرون که جذابیت های اردیبهشت را از دست نداده باشیم ... زنده شدن طبیعت یک حال و هوای خاصی دارد ... مخصوصا سرسبزی همه جا ، از بالای کوه گرفته تا ته دره های ماسه ای!! برنامه خاصی نداشتیم و برای همین هوس کردیم که برویم طرف شهرستان هشترود و از طبیعت اطراف قلعه ضحاک دیدن بکنیم ... اردیبهشت...
-
ره آورد !!
چهارشنبه 7 اردیبهشت 1401 17:49
چند وقت پیش بود که نوشتم یکی از دوستان که مهاجرت کرده به کانادا ، آمده بود ایران و دو نوبت دیدار خوب و صمیمی باهم داشتیم که یکی از آنها آخرین نشست قرن بود و دومی هم اولین نشست قرن جدید ... دوست من موقع آمدن چند قلم برای دوستان کادویی بعنوان یادگاری یا یادمانه یا همان ره آورد !! آورده بود و به من داد که به آنها برسانم...
-
سرای میرزا مجید !
سهشنبه 6 اردیبهشت 1401 18:12
یکی دو روز پیش بود که بالدیزخانیم ( خواهربانو ) برای افطاری مهمان دعوت شده بود و بعد از بازگشت ، پرس و جو کردیم و دیدیم مهمان افتتاحیه یک مجموعه هنری از نوع کاشیکاری بودند !!! یک مجموعه کارگاهی بزرگ کاشی که اخیرا محوطه های کارگاهیش را بازسازی و نماسازی کرده و قسمتی را هم با عنوان " سرای میرزامجید " بصورت...
-
گیم باز !!
چهارشنبه 31 فروردین 1401 16:03
توی اتوبوس ایستاده بودم و همزمان که با راننده حرف می زدیم و البته بنوعی داشتم حرفهایی که به شاگرد پیرش می زد را تائید می کردم (!) موبایل روشن بود و داشتم گیم بازی می کردم !! این بازی را یک مدتی رها کرده بودم و اخیرا دوباره استفاده می کنم ... من زیاد اهل گیم بازی کردن نیستم ولی برای تنوع هم که شده گهگاه به برخی از این...
-
اولین مطالعه سال !
دوشنبه 29 فروردین 1401 18:14
در مورد تاریخ صفویه قبلا کتاب هایی خوانده بودم و وقتی کتابی که تازه خریده بودم و در مورد زندگینامه شاه اسماعیل صفوی بود را خواندم ، دیدم که بمرور زمان مطالب زیادی را فراموش کرده بودم ... در مورد مطالعات تاریخی باید تکرار را در برنامه گذاشت !! کتابی که در دست داشتم یک بررسی تاریخی بر اساس مدارک موجود و مستندات ذکر شده...
-
روز جمعه (2)
شنبه 27 فروردین 1401 15:02
حوالی ساعت 2 ظهر بود که حرکت ما بطرف جلفا شروع شد ... نوراخانیم سر راهش آنه اش ( مادربانو) را برداشته بود تا باتفاق هم برویم جلفا !! تقریبا تمام مسیر شلوغ بود ، هم جمعه بود و هم اینکه سیل روزه خواران شرعی و غیرشرعی (!) در جاده بودند !! برخی از تجزیه طلب ها و پانترک ها که اخیرا قبله شان را بطرف ترکیه کرده اند و...
-
روز جمعه (1)
شنبه 27 فروردین 1401 14:45
روز جمعه صبح که بیدار شدم کمی کلافه بودم ... که بیشتر به دو تکه شدن خواب ربط داشت و البته خوابی که دیده بودم !! ... کمی بعد بانو پیشنهاد داد که بعد از اذان ظهر یک سر برویم جلفا ... اگر شد خریدی برای نوراخانیم داشته باشیم و اگر هم نشد تماشا ی مسیر خالی از لطف نخواهد بود !! حوالی ساعت 11 بود که از خانه زدم بیرون و رفتم...
-
روزی که گذشت ...
شنبه 20 فروردین 1401 11:04
دیروز روز شرف الشمس بود و من بنا به یک عادت خودپسندانه (!) در این چنین روزی برای دوستانی که بیادم بیایند (!) طلسم شرف الشمس را می نویسم ... اگر تاثیری هم نداشته باشد مطمئنا برایشان هزینه ای هم ندارد !؟ می ماند خودم که از این حسم رضایت خوبی دارم و همین کم نیست !! دیروز نشستم برای نوشتن ... ساده ترین آداب این کار را...
-
فرهنگ سه خطی
شنبه 20 فروردین 1401 10:38
روزی " فرانس کافکا " نویسنده مشهور چک تبار ، در حال قدم زدن در پارک ، چشمش به دختر بچهای افتاد که داشت گریه می کرد . کافکا جلو میرود و علت گریهی دخترک را جویا می شود . دخترک همانطور که گریه می کرد پاسخ میدهد : " عروسکم گم شده . . . " کافکا با حالتی کلافه پاسخ میدهد :" امان از این حواس پرت...
-
انسان ها
جمعه 19 فروردین 1401 11:12
آدمها فکر می کنند اگر یکبار دیگر متولد شوند، جور دیگری زندگی می کنند، شاد و خوشبخت و کم اشتباه .... فکر می کنند همه چیز را از نو خوب خواهند ساخت، محکم و بی نقص، اما حقیقت ندارد ... اگر ما جسارت طور دیگری زندگی کردن را داشتیم، اگر قدرت تغییر کردن را داشتیم، اگر فکر ساختن بودیم از همین جای زندگیمان به بعد را می ساختیم...
-
خواب های خاص
پنجشنبه 18 فروردین 1401 10:58
این روزهای ماه رمضان برنامه های خاص خودش را دارد و بهم زننده برنامه های روتین ماههای دیگر هست که اغلب بر اساس عادت تکرار می شوند (!) بهم ریختن برنامه و رفتن در یک برنامه نامعمول کمی سخت هست و سختی ها و دلخوشی های خودش را دارد !! یکی از این بهم ریختگی ها مربوط به خواب در ماه رمضان هست ، در ماه رمضان علاوه بر تغییر...
-
کوهنوردی شبانه !!
دوشنبه 15 فروردین 1401 17:48
دیشب برای افطار مهمان خانه مادرم بودیم و بعد از افطار رفتیم کوه ... از شانس نوراخانیم نه باد بود و نه هوا سرد بود ، و بهتر از همه اینکه خلوت هم بود ... البته برخی برای اینکه به روزه داران نخورند و احیانا روزه دار شناخته نشوند ، یک ساعت قبل از افطار از کوه برمی گردند !! طبق معمول و بدون توجه به شیب کوه ، نوراخانیم یک...
-
رمضانیه ...
یکشنبه 14 فروردین 1401 18:15
چند روزی هست که می خواهم بنویسم ولی فرصت نشده است ... دو روز هم هست که ماوس بازیگوش ادا درمی آورد !! امروز فرصتی شد تا بنشینم و هفته ی گذشته را مروری بکنم ... امروز روز اول ماه رمضان هست !! و برای تمام روزه داران عزیز اوقات خوبی آرزو می کنم ... برای آن دسته ی دیگر هم اوقات خوبی آرزومندم !! ... دیروز مادربانو مردد بود...
-
استاد سلمانی !!
سهشنبه 9 فروردین 1401 17:39
چند روزی بود در برنامه داشتم بروم سلمانی تا کمی مشغله ی سرم را کم بکند !! مانده ام برخی ها اینهم ریش را چطور نگه می دارند !؟ البته می دانم آدمی همیشه برای علایق خودش فرصت کافی دست و پا می کند !!؟ وارد سلمانی شدم و یک مشتری زیر تیغ بود ... نیم رخش را نگاهی کردم که احیانا اگر بچه محل هست ، خوش و بشی بکنم که بعدا شاکی از...
-
اولین نشست قرن !!
دوشنبه 8 فروردین 1401 19:58
ما با خیلی ها نشست و برخاست داریم ... خیلی از این نشست و برخاست ها راهم دوست داریم ... ولی برخی نشست ها هستند که خیلی خاص هستند و برای خودشان سر و گردنی دارند !! تقریبا نیمه دوم اسفند بود که یکی از دوستان از کانادا رسید ... دوستان کانادایی من هر کدام با آن دیگری، 180 درجه فرق دارند و برای اینکه ذهنتان زیاد بیراه نرود...
-
هفته اول گذشت ...
یکشنبه 7 فروردین 1401 10:10
امروز روز هفتم از ماه اول سال جدید است ... برای من سال جدید یعنی شروع یک تعریف و قرارداد تازه که مقطعی از زمان را برایمان برش می دهد برای سنجیدن خودمان در یک بازه ی زمانی معلوم ... عید و باستانی بودن و نوروز باستانی و این قبیل تشریفات غیراداری را زیاد جدی نمی گیرم و این یک سابقه ی طولانی در خانواده ما دارد !! ولی هر...
-
و مثل همیشه !!
جمعه 5 فروردین 1401 09:08
سال نو شد و بلاگ ها ، طبق معمول قات زده اند و باز مثل همیشه بدون اطلاع قبلی !! خبر صبح امروز ، فوت رضا براهنی بود !! آخرین نظری که در رابطه با آن مرحوم داده بودم ؛ با کلی ارفاق (!) به او مقام دون کیشوتی ادبیات معاصر داده بودم ... و البته به خاطر اینکه همیشه در سایه دیگران بود، می شد بدون ارفاق همان مقام سانچو را داد...
-
فال نو ، حال نو
دوشنبه 1 فروردین 1401 17:17
-
و آخرین مطلبِ قرنی که گذشت ...
یکشنبه 29 اسفند 1400 08:28
همه ی انسان ها در برخی ادعاها باهم برابر هستند ، مثلا کسی بر کم عقلی خودش شک ندارد (!) هرچند در طول عمر هزاران بار بر بی عقلی هایی که کرده معترف بوده باشد (!!؟) و ایضا همه ی انسان ها در عاشق بودن و بهره مند بودن از این حس بزرگ ، از هم سبقت می گیرند ... از عشق های سرکوچه ای گرفته تا عشق های کوچه بازاری و بالاتر ... ولی...
-
و کمی بعد ، عید است ...
یکشنبه 29 اسفند 1400 08:14
نیم روزی بیشتر از سال 1400 نمانده است ...
-
چهارشنبه سوری !!
سهشنبه 24 اسفند 1400 17:44
می گویند آدمی که امروز و فردایش باهم فرق نداشته باشد ، مغبون هست !! مغبون یعنی کسی که سرش کلاه رفته است !! البته می شود فرق را یک جورایی معنی کرد که کمی غلظتش پائین بیاید !! و الا در مغبون بودن مردم آخرالزمان هیچ شکی نیست !! امروز اگر از دیروز بهترتر نباشد می شود گفت همان جمله گهربار بالایی ؛ یعنی مغبون بودن فرد !!...
-
جناب سلجوقی !!
یکشنبه 22 اسفند 1400 15:17
دیروز عصر توی اتوبوس بودم که یک آشنا سوار شد ... جناب آقای سلجوقی که زمان دبیرستان دبیر جبر و مثلثات بود !! و شیک پوشی اش با آن جثه لاغر و کوچکش خیلی به دل می نشست !! یک صندلی خالی بود و تعارف کردم که برود آنجا بنشیند ... در تقسیم بندی مختلفی که از معلم ها داشتیم ، نمی دانم چرا همه ی معلم های باسواد و در رشته ی خود...
-
جور آباد !!
جمعه 20 اسفند 1400 08:55
خواب ناجور دیدن یک جور انرژی می گیرد (!) و وقتی تعبیرش را می خوانید و می بینید که معنی اش جور است (!) یک جور دیگر انرژی رفته برمی گردد (!) ، جای انرژی رفته پر می شود ولی حس تان همچنان جورواجور می ماند !!!! من همیشه خواب می بینم ، برخلاف برخی که می گویند خواب نمی بینند و اغلب خاستگاه آنها را می دانم !! البته زیاد پابند...
-
پیشنهاد سازنده !
دوشنبه 16 اسفند 1400 22:52
امروز یکی توی اتوبوس داشت زیادی خودش را فوت می کرد !! البته فوت می کرد که کمی دلش خنک شود ولی انگار کمی هم خودش را گنده می کرد !! خلاصه اینکه حرف از روسیه و اوکراین آمد رسید به مشکل جمعیت ... من ردیف اول نشسته بودم و به حرفهای آن مرد و راننده گوش می دادم و کاری هم نداشتم ... البته در موبایلم گیم بازی می کردمو همین امر...
-
تا دوست کرا خواهد !؟
چهارشنبه 11 اسفند 1400 22:40
جنگ روسیه و اوکراین امروز هفتمین روز را سپری کرد و در این هفت روز هفتصدهزار بار در مورد اوکراین مرثیه سرایی شده است!! و دو برابر آن در مورد روسیه اعمال تحریم صورت گرفته است !! جنگ عربستان با یمن نیز در هفتمین سالگردش روزگار می گذراند و اوضاعش بسیار وخیم تر می باشد و هر رفتار عربستان را دیدبان حقوق بشر بعنوان جنایت...
-
یک شب با حاج علی !!
سهشنبه 10 اسفند 1400 09:38
دیشب حوالی ساعت 1 یا 2 بود که خوابیدم ... البته باندازه کافی برای خوابیدن در ساعت 9 بهانه داشتم ولی تا نوراخانیم بخوابد خواب من صد کیلومتر آن طرفتر پریده بود !! طرف های صبح بود که توی خوابم با حاج علی بودم ، حاج علی از چاپخانه دارهای خوشنامی بود که یک سالی برایش کار کرده بودم و هم من او را دوستداشتم و همیشه برایم...
-
روز تولد مهندس ...
جمعه 6 اسفند 1400 09:08
دیروز پنجم اسفند ، روز مهندس ، بود و مصادف بود با تولد نوراخانم !! از صبح که چشمانش را باز کرده بود هی داشت به زمین و زمان هپی بیرث دی !! می گفت ... البته خدا را شکر که از هپی بیرث دی (!) شمع فوت کردنش را می فهمد و برای همین بیشتر از آنی که ما فکر می کنیم ، لذت می برد ... بزرگتر که بشود می فهمد که خوشحال بودن با کلمه...