-
پیرزنی را ستمی درگرفت ...
جمعه 5 دی 1404 13:09
گفته اند که روزی پیرزنی به دربار حاکم رفت و اظهار کرد که من در فلان نقطه از این کشور زندگی می کنم ؛ یک جای خیلی دور مثلا لب مرز ، و عده ای هر از گاهی می آیند و جان و مال را می برند و ما در حاکمیت تو هستیم و باید از ما دفاع بکنی و حقمان را بگیری و ... شاه وقتی اسم منطقه زندگی اش را شنید گفت : " مادرجان ، آنجا از...
-
حال خوب !؟
جمعه 5 دی 1404 00:05
من امروز ، از صبح ، یک حال خوب داشتم که تا عصر و همین ساعت از شب ادامه داشت ... شرایط امروز زندگی جوری شده که آدم ، روزی چند بار ، به مرزی می رسد که باید قافیه را ببازد !؟ البته آنهایی که به این مرز نمی رسند ، دو دسته هستند (!!؟) یا آدم معمولی نیستند ؛ مثلا کارت سفید دارند ، ژن خوب هستند و ... (!؟) یا قبلا کل غزل را...
-
زندگی بدون ارتباطات !
سهشنبه 2 دی 1404 11:06
ما ناگزیر به ارتباطات هستیم و از قرار معلوم چاره ی مقبولی برای جدا شدن ازاین ارتباط نیست ... و متاسفانه ویا خوشبختانه تمام ارتباطات ما از طریق یک اتاق بنام موبایل و فضای مجازی اعمال و اجرا و کنترل می شود !؟ امروز قرار بود قبل از ظهر به مغازه دوستم بروم و تا ظهر آنجا باشم تا شاگردش از دانشگاه برگردد وخلاصه اینکه چراغ...
-
اول رجب ...
دوشنبه 1 دی 1404 15:40
امروز اول فصل زمستان است و مصادف است با اول فصل بخشایش و رحمت ... چه زمستانی شد امسال که سه ماه رجب ، شعبان و رمضان در این زمستان جمع آمد ... امروز صبح نوراخانیم دیر می رفت مدرسه و برای همین توفیق شد تا من همراهیش کنم و به مدرسه برسانم ... بعد سوار مترو شدم تا به مرکز شهر بیایم و ببینم زمستان چگونه شروع خواهد شد ......
-
زورخانه !
شنبه 29 آذر 1404 11:34
چند روز پیش یکی از دوستان زنگ زد و از من دعوت کرد همراه جمعی باشم که دوست دارند باهم باشیم و از من در مورد زورخانه و ورزش های باستانی پرسید و اینکه فلان زورخانه هنوز هست یا نه !؟ و منهم گفتم که خبر دارم که هست و یکی از دوستان هم روزهای سه شنبه می رود و به چند نفر هم شام می خرد تا در همان دو ساعتی که آنجا هستند ، زرت...
-
خواب پریشان ...
جمعه 28 آذر 1404 22:01
دیشب خانه مادرم بودیم ، نوراخانیم هوس کرد که شب آنجا بمانیم ... قابل پیش بینی بود که من خواب خوبی نخواهم داشت !؟ خواب دیدم ، عجیب !؟ توی یک کشور اروپایی (!) ، استاد دانشگاه بودم و در یک جایی مانند کافه و شاید هم رستوران بحثی بود در مورد یکجریان قتل (!) و یک نفر از این سوسولهای اجتماعی که نمی دانند پولشان از کجا روی...
-
ماراتن !
جمعه 28 آذر 1404 00:52
امروز یک ماراتن فوتبالی سنگین و حساس در تبریز برگزار شده بود بین تیمهای پرسپولیس و تراکتور ... بازی در نود دقیقه مساوی شد و به ۱۲۰ دقیقه کشید و در نهایت به ماراتن پنالتی کشید و هر تیم بالای ۱۱ فقره پنالتی زدند و بالاخره تراکتور نتیجه را گرفت و پرسپولیس از جام حذفی ، حذف شد !! امروز من با نوراخانیم بودم و یادم بود که...
-
مرگ ارزان شده است ...
چهارشنبه 26 آذر 1404 23:19
از قدیم مرگ و میر وجود داشته و چه بسا تلخ تر و ناگوارتر از مرگ و میر های امروزی ولی اینهمه خبر بد به مردم نمی رسید ... هرکسی از اخبار پیرامون خود خبردار می شد و تمام و شاید در سفری که می رفتند و یا مهمانی که می آمد ، چند خبر هم می شنیدند از جاهای دیگر !؟ این روزها خبرها از در و دیوار می بارد ، منتظر نمی شود که شنونده...
-
روز چای !
سهشنبه 25 آذر 1404 11:39
امروز را در تقویم مناسبتی بنام چای کرده اند ... من جایی ندیده بودم و از طریق چند پیامکی که آمد خبردار شدم ، برخی از دوستان نمی دانند که چند ماه است چایی را کنار پارک کرده ام و هنوز مرا یک ای فینال چای خوری محسوب می کنند!؟ برخی ها چای می خورند تا چای خور بودنشان ثابت شود و چه بسا از خود چایی لذت نمی برند !؟ برخی ها کم...
-
آخر هفته ای که گذشت ...
شنبه 22 آذر 1404 12:10
آخر هفته ای که گذشت ، بارانی بود و برای همین دلپذیر ... باران که بیاید خوب است ، کم و زیادش دست ما نیست ! مسئولین هم که هیچوقت چشمشان سیر نمی شود !؟ شاید هم چند حجت الاسلام بواسطه نماز باران ، آیت الله شده باشند !؟ بهرحال اگر انسان بخواهد پیشرفت بکند باید نبض جامعه دستش باشد و از همان قماشی باشد که اکثریت هستند !؟...
-
عیدتان مبارک
پنجشنبه 20 آذر 1404 17:31
-
۲۱ آذر
پنجشنبه 20 آذر 1404 10:15
فردا ۲۱ آذر است ، یک روز خاص در تقویم ایران و آذربایجان ، شروع یک حرکت عجولانه و بودار و در نهایت پایان یک تحول !؟ روزی که سرکرده های حکومت خودمختار آذربایجان مخفیانه به شوروی پناه بردند و جان نثاران بی خبر از فرارشان ، مقاومت کردند و کشته شدند و حکومت یک ساله تیر خلاص خورد ... افسانه ها ، همیشه بالای پنجاه درصدشان...
-
باران که بیاید ...
پنجشنبه 20 آذر 1404 09:31
گاهی توی مهمانی ها ، بعضی ها دیر می کنند و اعتراض بعضی ها بلند می شود ؛ حتی اگر شده بی صدا (!؟) ولی وقتی یکی که محبوب است دیر می کند جای اعتراض را نگرانی می گیرد ... انتظار داستانهای خاص خودش را دارد ! شاعره ای ترک زبان گفته بود : ( ترجمه ) گفته بودم اگر بیایی , آن حرف را خواهم گفت آن گلایه را خواهم کرد و ... حالا که...
-
مژده آمد خبری در راه است
یکشنبه 16 آذر 1404 09:12
چند وقتی ست که بارش مناسب و حتی حداقلی هم نداریم و برای همین هر خبری ، راست یا دروغ ، که در رابطه با بارش باشد ، خوب است ... و هرچه خبر کله معلق تر باشد ، پذیرش از طرف مخاطب وجود دارد ... ورود توده هوای سیبری و سرمای شدید و بارش غافلگیر کننده و ... ولی امروز انگار خبری باید باشد ، چون ظاهر آسمان نشان می دهد که بدون...
-
فوتبال با نتیجه مساوی !؟
جمعه 14 آذر 1404 17:48
دیروز از چهار بازی لیگ ، فقط یکی به برد منتهی شد ؛ آنهم با یک گل و سه بازی دیگر که ادعایشان هم کم نبود با نتیجه مساوی به پایان رسید !؟ تراکتوری ها که از چند روز مانده به آغاز بازی ، سر و صدای رسانه هایشان که همگی از یک جا خط می گیرند (!) قَدر قدرت ترین تیم کهکشان راه شیری هستند در مقابل استقلال اهواز در تبریز متوقف و...
-
به من چه !؟ به تو چه !؟
چهارشنبه 12 آذر 1404 11:13
من حالا شاید بیش از چند ماه شد که چایی نمی خورم ، البته نه حکم شرعی هست و نه حکم قضایی و یکی دو جا که دیده ام خوردن دردسرش کمتر از نخوردن است ، یک لیوان خورده ام ! با این حال مثل کشیدن یک نخ سیگار در روز می باشد که نه غیرسیگاری آدم را از خودشان می دانند و نه سیگاری ها !؟ ترک یک عادت ، بلافاصله و در چند روز و چند هفته...
-
سنگ خارا
سهشنبه 11 آذر 1404 22:07
پریشب توی ماشین ، رادیو آوا روشن بود و چند تا ترانه از نوع خزعبلات زوری پخش می کرد ، من یک ترانه مدل جنوبی شنیده ام که یکی هم یک دکلمه مانندی بود و از قرار یک خارج نشین سروده و شاید هم خوانده است و خیلی هم به دل می نشست ... چند وقتی هست که رادیوآوا یک ترانه دکلمه که همسان و هموزن آن هست را هی پخش می کند که انصافا بی...
-
مشقِ عشق !
سهشنبه 11 آذر 1404 21:48
تمرین مشق و مشق نوشتن چرا برای برخی ها اینقدر سخت است ... پسر دوستم که حالا دانشجو شده است و فردا پس فردا برای خودش دکتری می شود صاحبنظر برای یک صفحه مشق نوشتن هزار چرخ دور دفترش می زد !؟ و تعریف می کرد که : « عمو ... آخر کلاس معلم گفت که دفترهایتان را دربیاورید تا تکلیف شب را بگویم و همه مان غرق عرق شدیم !؟ » معلم...
-
وکیل مدافع شیطان
دوشنبه 10 آذر 1404 09:34
بعد از دستگیری چند تا از سلبریتی ها در جشن تولد خودمانی که به قول یک گاگول سیاسی ؛ زیدآبادی ( نقل از فضای مجازی!) شکستن حریم خصوصی افراد بوده است و باید نیروی انتظامی را دستگیر بکنند !؟ چند سلبریتی دیگر هم سر اجرای برنامه های شنگول منگولی دستگیر شده اند !؟ یک زمانی توی برنامه دورهمی که مهران مدیری آن را اجرا می کرد و...
-
غم مخور ...
یکشنبه 9 آذر 1404 23:08
حافظ خان شیرازی فرموده است که دائما یکسان نماند حال دوران غم مخور ... ما هم توصیه شان را قبول داریم ولی برای همین چند روز صبر کردن ، نه کارت سفید برای بنزین داریم و نه کارت سفید برای اینترنت و نه چک سفید برای گذران روزمره !؟ امروز در فضای مجازی خواندم که یکی از همه چیز دان های کشور که سابقه استادی اش به قبل از انقلاب...
-
اتوبوسیه !؟
شنبه 8 آذر 1404 19:25
وقتی در هر نوبت که با اتوبوس به مرکز شهر می روم و برمی گردم ، حدود یک و نیم ساعت با مردم هستم ، مطمئنا برای هر نوبت اتفاقی پیش می آید که قابل تامل باشد ... فعلا برای دستگرمی ، شنبه و یکشنبه را تعطیل کرده اند ، البته فکر کنم مدارس بوده باشد (!؟) چون توی اتوبوس مردم پوشه به دستی دیدم که دنبال کار اداری بودند ... وقتی...
-
وای به روزی که بگندد نمک
جمعه 7 آذر 1404 21:47
آمریکا را یک عده رفتند ساختند که از قوانین دست و پاگیر اروپا خسته شده بودند ، آنها دنبال آزادی رفتند تا در سرزمینی بکر آن را تجربه بکنند و البته در همان سرزمین بکر و تازه بدست آمده ، آزادی های زیادی را پایمال کردند تا از خود تعریف جدیدی بدهند !؟ و سالهای سال باهم جنگیدند تا دنیای به ظاهر نو را پایه گذاری بکنند دنیای...
-
black Friday
پنجشنبه 6 آذر 1404 11:29
از یک ماه پیش سفارشات مربوط به بلک فرآیدی ، یا همان جمعه بازار آخر سال خارجی ها که اتفاقا با جمعه سیاه ما ایرانی ها بیشتر معنا پیدا می کند ، از در و دیوار می بارد !!چاپ صدها متر انواع بنر و پوستر و ... با شعارهایی که کسی ناظر و مسئول بر آن نیست !؟ هر کسی هر جور خواست شعار می دهد !؟ این روزها قیمت ها چنان لجام گسیخته...
-
و بالاخره بنزین ...
چهارشنبه 5 آذر 1404 17:54
و بالاخره بعد از انواع تنش آفرینی ها و جنگل سوزی ها و بلبشوی استیضاح ها و ... رسیدیم به برنامه گرانی نامحسوس و یا بنزین نرخ سوم ... فرق گرانی ایجاد شده از طرف مردم و دولت این است که دولت از زیرساخت گران می کند و مثلا باندازه یک دهم که همین یک دهم با گرانی ده برابر بازار برابری می کند ... البته تا حد ممکن انصاف را...
-
جنگل ، آتش ، استیضاح ...
سهشنبه 4 آذر 1404 07:19
از دیروز ، آتش در جنگلهای شمال و شمال آذربایجان شرقی خاموش شد و غلغله رسانه ای فروکش کرد ... رسانه ها کار خود را کردند و آتش نشان ها هم و حتی مردم هم ... اینجا همه کار خودشان را خوب بلد هستند ولی در قالب یک حرکت کلی فعالیت نمی کنند !؟ جنگل آتش می گیرد ؛ حالا یا یک دلیل طبیعی دارد و یا عامل انسانی !؟ بلافاصله رسانه ها...
-
شیپورچی !
یکشنبه 2 آذر 1404 16:10
بعضی ها بدجوری دارند تمرین بی حیایی می کنند ، یکی هم همین ابطحی که زمانی رئیس دفتر خاتمی بود و گاه خود را یک سر و گردن بالاتر از رئیس جمهور می دانست و البته بعدا هم خود را صاحب نظر می داند ، البته اینها چون پشتشان به جایی مطمئن گرم است و یا شاید چون وظیفه دارند ، بی محابا حرف می زنند !؟ و وزن سیاسی شان معلوم است !؟...
-
به وقت آشپزی ...
شنبه 1 آذر 1404 11:32
چند روز پیش دیدم کدوهای توی یخچال با التماس نگاه می کنند و دلم به حالشان سوخت ، واقعیت این است که هر میوه و هر خوردنی باید محترم باشد ، یعنی چه که میوه و یا هر خوردنی در یخچال و یا در خانه خراب و هدر شود ... من بشخصه یکی دو جا بدحوری ناراحت میشوم ؛ وقتی نان دور ریخته شود و یا وقتی میوه و ... دور انداخته شود ... یکی اش...
-
عادت ها
سهشنبه 27 آبان 1404 13:00
زندگی ، چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود ... این روزها عادت کرده ام که حتی شعرهایی که بیادم مانده را با وسواس به کار ببرم و زیاد روی حافظه ام تکیه نکنم ... فراموشی در سنین بالای پنجاه بسیار نزدیکتر از آن چیزی ست مه فکر می کنیم ... عادت ها ، جز اصلی زندگی اجتماعی و فردی هستند ... عادت ها یعنی تکرار برخی...
-
عینک !
دوشنبه 26 آبان 1404 14:42
قرار بود برای مادرم یک عینک بگیرم ، از نوع عمومی و نزدیک بینی !؟ البته خودش از قبل عینک داشت و نمی دانم از کجا پیشنهاد گرفته است !؟ سرراهم به یک عینک فروشی پیچیدم و یک عینک خریدم و زدم به کله ام تا هر وقت به خانه مادرم رفتم ، تحویل بدهم ... چون موهایم سفید هستند و قاب عینک ( چهارچوب ) مشکی هست ، خوش تیپ تر هم شده ام ؛...
-
بارانی !
دوشنبه 26 آبان 1404 12:50
از دیروز نم نم بارانی داریم و همین باران اندک یک عالمه به هوای شهر صفا داده و دلها را شاد کرده است ... جمعه ، وقتی در ددر بودیم ، هواپیماهای بارورکننده ابرها را در بالای سر ارومیه دیدیم ! یک جایی خواندم که یک نفر ، از دور نخبه ( اینها در فضای مجازی زیاد هستند و گاهی هم خودشان نیستند و زیر عکس شان ، مطلب فیک درج می شود...