صبح رفته بودم نان تازه بگیرم که مناظر همیشه حاضر در چشم انداز کوچه و خیابان ، این بار کمی بیشتر مرا به خود جذب کردند !! دیدم همراهم را همراهم ندارم (!) حوالی ظهر نوراخانیم برداشتم و رفتیم کمی قدم بزنیم و چند تائی عکس بگیریم ...
دیشب خانه ی مادر بودیم و طبق معمول یک دورهمی نورائی داشتیم و بهانه اش را یلدا کرده بودیم ... چند سالیست که یلدا را نه یک شب که هفتگی می گیرند !! این روزها چیزی که زیاد است بزرگ خاندان !!
ادامه مطلب ...
دیروز چند تا بازی توی لیگ بود که یکیش مسابقه ماشین سازی با استقلال درآزادی تهران بود و دیگری تراکتوری ها با نفت مسجد سلیمان در تبریز ...
داریم به آخر پائیز هم نزدیک می شویم ... در زندگی ماشینی و بر اساس روزمره گی ها (!) ، ارزش روزها و هفته و ماهها مثل همین رمز پویا می شود و لازم نیست آدم روی برخی روزها یا ماهها زیاد تاکید داشته باشد ... هر روز برای خودش و دیگر هیچ !! این مورد برای فصل ها نیز صدق می کند...
یکی دو مطلبی که در بلاگ دیگرم گذاشته بودم را منتقل کردم اینجا ... تا موقع بایگانی کردن دور از دسترس نبوده باشند !! اگر تاریخ هایشان کمی کلاه پا می زند اشکال از جابجایی است !!