سرای میرزا مجید !

یکی دو روز پیش بود که بالدیزخانیم ( خواهربانو ) برای افطاری مهمان دعوت شده بود و بعد از بازگشت ، پرس و جو کردیم و دیدیم مهمان افتتاحیه یک مجموعه هنری از نوع کاشیکاری بودند !!! یک مجموعه کارگاهی بزرگ کاشی که اخیرا محوطه های کارگاهیش را بازسازی و نماسازی کرده و قسمتی را هم با عنوان " سرای میرزامجید " بصورت رستوران درآورده است ...

خلاصه اینکه چون از قبل با صاحب آنجا بصورت مجازی و دورادور ، آشنایی داشتیم (!) در اولویت قرار گرفت که سری به آنجا بزنیم ببینیم چه مجموعه ای دست و پا کرده است !؟ و دیروز عصر باتفاق بانو نوراخانیم رفتیم آنجا را پیدا کردیم و واقعا کمی پیدا کردنی بود !! چون هنوز پرده برداری نشده بود و ماهم از بالدیزخانیم آدرس را گرفته بودیم !!! رفتیم داخل محوطه و پارک کردیم و در آن گوشه که در رستوران و سرای میرزا مجید دیده می شد ، جوانی بیرون آمد ؛ با تعجب زیاد !!! و من پرسیدم که برای افطار و کلا برای خوردن غذا هست یا نه !؟!؟ و خیلی باتعجب گفت : " شمااز کجا فهمیدید که اینجا رستوران هست ؟ " و من گفتم : " توی شهری که همه جایش گوش هست !! اهل ادارات ارث و میراث را دعوت می کنید و عده ای دیگر از ادارات دیگر را همچنین و افطار می دهید و فکر می کنید صدایش بیرون درز نمی کند !!!؟؟ " و خلاصه اینکه خبر داد که افتتاحیه علنی بعداز عید فطر هست و متاسفانه چیزی برای پذیرائی ندارند و خیلی شرمنده شد !!! ولی نوراخانیم رفته بود جلو در که برویم داخل و قرار شد برویم و مجموعه را ببینیم !!

یک چنین جاهایی را در خلوت دیدن خودش یک توفیقی هست ... و رفتیم داخل را دور زدیم و دید زدیم و اتفاقا خیلی هم چسبید ... نوراخانیم هم که عاشق حوض و ماهی و آنجا هم که با کاشی و نقاشی و ... تزئین شده بود و واقعا یک جای خیلی خوب و جالب درست کرده بودند و من از همان لحظه آنجا را بعنوان یکی از جاهایی که در تبریز باید دید ثبت کردم !! با غذایش هنوز کاری ندارم ...

چند تا عکس گرفتم و دمدمای افطار بود و با کلی پوزش و عذرخواهی ما را راهی کردند و آمدیم پنجاه متر اینطرف تر (!) و خودمان را به رستوران حاج عیسی سپردیم !! و اتفاقا عذا هم خیلی چسبید و روی دیوار ورودی حاج عیسی نوشته بود که از اول ماه به محل جدید نقل مکان خواهد کرد !! بعید هم نبود که با افتتاح سرای میرزا مجید و اگر بتوانند همچنان هنرمندانه میزبانی بکنند (!) خیلی از رستوران های اطراف باید بروند و یا دست به دعا باشند که اگر مهمان ها جا پیدا نکردند (!) سراغ آنها بروند !!!

امروز صبح در اینستا برایشان پیام گذاشتم که اجازه می دهند تا از عکس ها استوری بکنم و البته که اجازه دادند و انصافا کلاس شهروندی ام را به رخشان کشیدم با این اجازه گرفتن !!! و چند تا عکس را استوری کردم ...