یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

یک شب با حاج علی !!

 

دیشب حوالی ساعت 1 یا 2 بود که خوابیدم ... البته باندازه کافی برای خوابیدن در ساعت 9 بهانه داشتم ولی تا نوراخانیم بخوابد خواب من صد کیلومتر آن طرفتر پریده بود !!

   

طرف های صبح بود که توی خوابم با حاج علی بودم ، حاج علی از چاپخانه دارهای خوشنامی بود که یک سالی برایش کار کرده بودم و هم من او را دوستداشتم و همیشه برایم محترم بود و هم او مرا دوست داشت !! همیشه هم او را به نیکی یاد می کنم و چندی پیش که رفته بودیم سر خاک پدربانو (!) دیدم که همسایه دیوار به دیوار قبر حاج علی می باشد !!

 

خلاصه اینکه بیشتر از آنچه بشود آن را خواب تعریف کرد با حاج علی بودم و نه مورد خاصی بود که مرا بیدار بکند و نه رفتار نامربوطی بود که خواب را پاره بکند !! توی همان محله قدیمی سی سال پیش بودیم و یک چاپخانه خیلی بزرگ داشت که بیشتر شبیه کاروانسرا بود و در هر گوشه ای دستگاهی گذاشته بود و باهم حرف می زدیم و قدم می زدیم ... یک کار چاپی خاص داشت و در مورد نحوه انجام آن کار داشت تحقیق می کرد و دنبال ساخت قطعه بود ... باهم این طرف و آن طرف می رفتیم و سری به تراشکار و ریخته گر می زدیم و در این میان هم کلی حرف می زدیم ...

 

خواب شیرینی بود و ارزش دیدن در شب عید را داشت ...

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد