-
دیدار دو بزرگ دینی !!
یکشنبه 17 اسفند 1399 01:29
امروز خبرها نقل کرده بودند که پاپ به دیدار آیت الله سیستانی رفته است !! بگذریم که برای برخی ها فرقی بین پاپ و آیت الله سیستانی نیست !! واممما برای آنها که مهم هست ؛ این یک اتفاق بزرگ بود ... چند وقت پیش بالدیز خانیم ( خواهربانو ) توی ماشین اشاره آمد که قرار است چنین اتفاقی بیافتد !! و البته بیشتر روی شوخی های حاشیه ی...
-
نیم دور اسفندی !!
جمعه 15 اسفند 1399 00:11
تقریبا از ساعت ۹ صبح تا ۵ عصر (!) پشت کامپیوتر بودم و داشتم روی طرح های بانو برای پلنرش کار می کردم ... ابتدا برای یک کوچه دو متری برنامه ریخته بودیم و حالا داریم روی اتوبان ۵ بانده کار می کنیم !! حوالی ساعت ۵ بود که به دوستی زنگ زدم و قرار شد باهم برویم و دوری بزنیم و من هم یکی دو کار داشتم ، یکی در مورد جلد پلنرها...
-
نکته
پنجشنبه 14 اسفند 1399 23:20
بزرگواری نقل می کرد از بزرگی که : قرار نیست کامل شویم و بعد شروع کنیم ، بلکه باید شروع کنیم تا کامل شویم !! البته برای برخی شروع ها شاید خیلی دیر شده باشد !! و باید که این حرف باعث نشود که برخی شروع ها با عجله باشد !! احتیاط هم که شرط عقل است و مادر خیلی از تاخیرها !!
-
نعمتی که از دست رفت ...
چهارشنبه 13 اسفند 1399 21:29
این روزها جای خالی ترامپ در همه جا دیده می شود !! نعمتی بود برای عصر رسانه ها !! هر روز یک خبر دست اول در اختیار رسانه ها می گذاشت تا سرشان به کارهای او گرم باشد و کسی دنبال خبر تازه نمی رفت !! و چهارسال رسانه ها را آنقدر تنبل کرد که این روزها جای خالی خبرها در جامعه را نمی توانند خوب پر بکنند !! فکر کرده اید که در...
-
جذابیت !!
جمعه 8 اسفند 1399 21:15
سر قرار ایستاده بودم تا بانو باتفاق نوراخانیم بیایند دنبالم ... هوا هم سرد بود و داشتم راننده های تاکسی و مسافرین شان و نحوه ی برخوردها را از دور تماشا می کردم !! چند قدم بالاتر یک کیوسک مطبوعاتی بود !! البته این کیوسک ها این روزها بیشتر در کار فروش سیگار و چای هستند تا روزنامه و ... !! قدم زنان جلوی آن رفتم ببینم چه...
-
سوم حوت ۱۲۹۹
جمعه 8 اسفند 1399 07:04
چندی پیش در اوج کرونا و هیجانات تجاری شدن فعالیت های که در راستای کرونا بودند ، یکی از تهران آمده بود برای سفارش ساخت دستگاه تولید ماسک و من هم بعنوان مشاور در کنارش بودم ... ظهر سر میز ناهار بودیم و گفت : امید مردم به سوم اسفند است !! در سوم اسفند ۱۲۹۹ ، رضاشاه بر تخت نشست و مردم در تهران امید دارند که بعد از صد سال...
-
پنج اسفند ...
جمعه 8 اسفند 1399 06:42
پنج اسفند با همهی مناسبت های ملی و جهانی اش ، برای ما یک مناسبت دیگر هم دارد و آن تولد نوراخانیم می باشد ... یک دورهمی ، دور از چشم نمکی !! ، داشتیم و شبی به این مناسبت جشن کوچکی گرفتیم ... خدا حفظ کند این وزیر و معاونانش را ... یک تنه دارد قطار از ریل خارج شده دولت تدبیر را به آخرین ایستگاه هل می دهد ... برای تدبیر...
-
ما در نگاه دیگران !!
جمعه 8 اسفند 1399 06:05
یکی از دوستان خارج نشین و اتفاقا خوش نشین، که ساکن کانادا می باشد و با همان ذهنیت سال هفتاد و پنج به ایران نگاه می کند ، برایم چند تا جوک فرستاده بود ... و در ادامه نوشته بود : در این روزهای تلخ ، کمی بخندیم !! برایش نوشتم : کمی خندیدیم ولی باور کن روزگار ما برخلاف تصورات شما ، آن قدرها که برای شما تلخ می گذرد ، تلخ...
-
غیبت وبلاگی
جمعه 8 اسفند 1399 05:26
سالهای خیلی دورتر که فوتبال بازی کردن در خیابان های متروک مد بود !! ما هم می رفتیم و در خیابان ضلع شمالی دبیرستان دهقان ، گل کوچک بازی می کردیم !! حالا در کنار خیلی چیزها ، آن فوتبال گل کوچک هم تبدیل به نوستالوژی شده است ... یکی از دوستان همیشه برای آمدن مشکل داشت !! پدرش مانع آمدنش می شد و او هربار بهانه ای می آورد...
-
یکربع به سحر مانده ...
جمعه 8 اسفند 1399 05:13
یکی از نشانه های بجا مانده از کرونا در زندگی روزمره من این هست که اخیرا صبح ساعت یک ربع به پنج بیدار می شوم !! در سحرخیزی و خوش آمدن من از جریان سحرخیزی اصلا شک نداشته باشید ولی کم کم دارم به جریان یکربع به پنج حساس می شوم !!
-
فاصله از کجا تا کجا !؟
چهارشنبه 29 بهمن 1399 21:53
امروز خبری در راس اخبار طرفداران دنیای مجازی شده بود !! اینکه مربی تیم ملی اسکی کشور ؛ خانم زرگر (!) بدلیل عدم رضایت همسرش ، نتوانسته بود از کشور خارج بشود و برای همین عده ای از دوستان من هم شروع کرده بودند به نظریه پردازی در حوالی آن !! وقتی اتفاقی می افتد و یا خبری می پیچد( علی الظاهر کمی ناهنجار!) عده ای سعی می...
-
۲۲ بهمن
چهارشنبه 22 بهمن 1399 09:42
و برای هر چیز شاخصی ست ... و شاخص انقلاب ۵۷ که در ایران رخ داد ، شعار و اعتقاد «مرگ بر آمریکا » می باشد !! موضوع نسبت هر چیز با شاخص اش (!) با داستان مخالف و موافق و حتی قوی و ضعیف بودن و حتی خوب و بد بودنش فرق دارد ... امروزه بعد از چهل و دو سال ، هنوز انواعی از تفاسیر و من می دانم ها جریان خود را در کنار انقلاب...
-
طرفداری ناخواسته !!
دوشنبه 20 بهمن 1399 22:02
گاهی اتفاق می افتد که ما با اینکه از یکی خوشمان نمی آید ولی نسبت ناروایی که به او زده می شود را برنمی تابیم و بنوعی از او طرفداری می کنیم !! این مسئله ربطی به ذات بد آن شخص ندارد و چالش انصاف در خود و حق به حق دار دادن در موضوع است !! دوست بزرگواری پیامی فوروارد کرده بودند که : ظریف گفت قدمت رابطه ما با روسیه از کل...
-
روزگارمان خوب است ...
دوشنبه 20 بهمن 1399 13:30
این روزها سرم شلوغ است ... یکی دو سفارش دارم که با هم دوبله سوبله پارک کرده اند و کمی کارم را سخت کرده و استراحتم را کساد کرده اند ... این هم برهه ایست و تمام می شود ... از بهمن ماه امسال چیزی درک نکردیم !! نمی دانم آنها که سرشان خلوت بود دستشان پر است یا نه !؟! دیشب رفته بودم والیبال ... اتفاقا خیلی هم خوب شد ... با...
-
یک عکس سرپایی !!
سهشنبه 14 بهمن 1399 23:46
در مسیر بازگشت به خانه ، یک قسمتی از مسیر از اتوبوس ویژه ( BRT ) پیاده شدم تا بقیه ی راه را با اتوبوس خودمان بروم که متوجه شدم 100 متر جلوتر اتوبوس خودمان دارد می رود و ناچارا یک فرجه ی نیم ساعته داشتم برای وقت تلف کردن !! سری به برج بلور زدم و از میان خیل پروتکل شکن های (!) ظاهرا باکلاس و واقعا درمانده (!) که مثلا...
-
بهمن بی رمق !!
شنبه 11 بهمن 1399 15:34
امسال بهمن ماه را خیلی بی رمق دیدم !! روزمره گی ها آنقدر کلیشه ای شده اند که آدم خسته می شود از تکرارِ گفتنِ مکررات !! البته کمی هم سرم به سفارشات کاری مختلف گرم بود و فرصت نداشتم !! چندبار هم به وبلاگ سرک کشیده بودم ولی نه فرصت مناسب برای نوشتن داشتم و نه حوصله و رمق کافی !! امروز طبق معمول سری به شهر زدم و دنبال یک...
-
زندگی در هفته ای که گذشت ...
سهشنبه 30 دی 1399 22:06
آن شب که باد می وزید ، از نوع شدیدش !! پنجشنبه بود به افق اواخر دی ماه !! و فردای آن شب هولناک و پر سر و صدا ... ما راهی مهاباد شدیم برای خرید ... خانم دوستم شنیده بود که هواشناسی اعلام کرده ویکند پر باران و پر برفی خواهیم داشت و ما یا عینک آفتابی داشتیم و یا در آسمان ستاره می شمردیم !! به هیچ چیز دنیا نباید اعتماد...
-
و باد شدید ...
جمعه 26 دی 1399 03:38
قرار بود برای آخر هفته بارش داشته باشیم ولی وزش باد داریم و آنهم وزیدنی !!! شدت باد از حرکتی که به درختان بدون برگ می دهد معلوم است ... خانه مادربانو هستیم و نیمه شب به صدای باد بیدار شده ام !!! همه جای شهر دارد صدا می دهد !! مخصوصا درهای اتوماتیک پارکینگ ها که تحمل شلاق های باد را ندارند ... صدای زوزه های اورجینال...
-
روزی با طعم دهه 60 !!
چهارشنبه 24 دی 1399 08:30
دیروز یک سفارش کاری داشتم و وقتی پشت کامپیوترم نشستم ، برق رفت !! چند روز پیش یک شاسی بلند تشریف برده بود به تیربرق سرکوچه مان و چند ساعتی برق نداشتیم و برای همین دیروز یهوئی شوکه نشدیم !! و فکر کردیم باز یکی تشریف برده به تیر برق !!؟ ولی انگار قطعی برق به منطقه برق مربوط می شد و هنوز برق نبود که من از خانه خارج شدم و...
-
یک روز مثلا آرام !
سهشنبه 23 دی 1399 08:46
دیروز تصمیم داشتم که یک روز آرام را سپری بکنم و تا جایی که می توانم خودم را درگیر تنش های روزمره نکنم ! شاید بنظر سخت بیاید ولی برای هر چیزی هزینه ای لازم است و برای داشتن یک روز آرام ؛ آنهم دراین جنگل مولا (!) باید سختی کار را به جان خرید ... اولین کارم این بود که نوراخانیم را به خانه مادربانو برسانم تا آنجا باشد ،...
-
و داستان اشغال کنکره !!
جمعه 19 دی 1399 22:30
سالی که در حال گذر است ، باندازه ی هر روزش داستان های عجیب دارد !! نمی شود به طور کامل درباره چیزی نظر داد و یا با خیال راحت برای جریانی خط و نشان کشید !! البته این خط و نشان کشیدن ها در حد اطلاعات من نیستند ولی برای به یادگار ثبت نمودنِ اتفاقات ، گاه لازم هستند .... آنچه در میان اخبار این روزها عجیب تر بنظر می رسید ،...
-
و کرونای جهان دارد یکساله می شود ...
چهارشنبه 17 دی 1399 08:52
یکسال پیش این موقع ، اوج سفرهای تجاری ایران به چین بود (!) دقیقا مثل هر سال دیگر ... تا بازار را از جنس بنجل پربکنند و جیب مردم را شب عیدی ، خالی بکنند !! دولتی که در جیب مردم دست می کند ، باید بداند که دارد راه جیب اش را به بچه هایش یاد می دهد !! ولی این بار در کنار اجناس به ظاهر ارزان چینی ، چیز دیگری هم وارد می شد...
-
خط تایر کرونا !
سهشنبه 16 دی 1399 12:10
دیروز بعد از ظهر بانو عکس را برد پیش آقای دکتری که اصلا به دوربینم خوش ننشسته بود و فعلا هم روی حرفم هستم (!) و خلاصه اینکه باتفاق دفترچه برگشت و خبر داد آماده بشوم برویم یک سرم بزنیم ، چون دو سه فقره آمپول را تجمیع نموده اند که بهمراه سرم باید زده شوند ... این قسمت به درد من می خورد ؛ ولی فرقی به حال پرونده خراب دکتر...
-
و بردند دکتر ...
دوشنبه 15 دی 1399 17:03
امروز به اصرار بانو رفتیم دکتر ... تا بعدا نگویند که دکتر نرفتیم !! یک دکتری هست که نزدیکی محل سکونت برادربزرگم می باشد و اعتقاد خاصی به ایشان دارند (!) و روی همین اعتقاد خاص آنها من میانه ی خاصی حتی با تابلوی دکتر هم نداشتم !! نوراخانیم را سرراه به آنه اش ( مادربانو ) سپردیم و راه افتادیم ... من بیرون نشسته بودم و...
-
دوران تبداری !!
شنبه 13 دی 1399 04:27
چند روز گذشته را در تبداری بزرگی پاس کردم !! ناپرهیزی ها دست به دست هم دادند و بالاخره اتفاق بزرگ افتاد !! سه شنبه تا جمعه ای که گذشت اصلا حال خوبی نداشتم و و مثل یک کرگدن زمین مانده بودم !! بااین حال زندگی داشت روال عادی اش را طی می کرد و روزها می گذشت و حتی در عصر کرونا سال میلادی هم عوض شد و در کشورهای اروپائی یک...
-
دوئل در خانه !!
پنجشنبه 11 دی 1399 16:55
امروز زورم به نوراخانیم نرسید و کامپیوتر تمام وقت در اختیار ایشان بود !!
-
خوردم خوردی خورد !!
دوشنبه 8 دی 1399 21:26
در هفته ای که گذشت چندبار ناپرهیزی کردم و همه ی آنها روی هم انباشته شد تا مرا زمینگیر بکند !! غالبا هم وقتی مریض می شوم احساسات انسان دوستانه ام گل میکند !! و با این وجود دیروز رفتم سالن برای والیبال !! امروز بعد از ظهر با نورا خانم تنها بودیم ، او در اتاقش خوابیده بود و من روی زمین و جلوی بخاری اتاقش دراز کشیده بودم...
-
به بهانه کریسمس !!
جمعه 5 دی 1399 21:23
امروز صبح ، بعد از یک شب برفی ، آنهم از نوع سنگین اش !! از خانه زدیم بیرون تا برویم خانه برادربزرگم و در ادامه برای ناهار خانه ی مادرم دعوت بودیم ... دیروز دو نوبت حیاط را پارو کرده بودم و برای امروز صبح ، بیشتر از چند سانت در حیاط برف نبود که آن را هم تا ماشین گرم بشود ، پارو کردم !! بعضی چیزها را ما از بچگی (!) کمی...
-
مثلا یلدا !!
دوشنبه 1 دی 1399 08:39
اول گلایه را شروع بکنم که دلم پر است !! دو ساعتی پای تی وی بودم و تی وی با شور تمام هی عکس انا ر و هندوانه و یلدا نشان می داد و البته از خوشرنگ هایش !! یعنی صدا و سیما نمی فهمد در کشوری که دولت موفق در رشد اقتصادی (!) و با تدبیرش (!) 40 میلیون نفر را مستحق بسته معیشتی می داند (!) نشان دادن این تصاویر ، بردن یلدا به...
-
صبح گردی !!
یکشنبه 30 آذر 1399 09:05
من طبق معمول حوالی ساعت 6 صبح بیدار می شوم و چون از این بیدار شدن بدم نمی آید برای همین ترک نشدن عادت سحرخیزی ام ناراحتم نمی کند !! و این برخلاف نظر برخی از اطرافیانم می باشد که فکر می کنند بخاطر اینکه صبح ها کارخانه می رفتم ، برحسب عادت سحرخیز شده ام !! شاید هم بدلیل سحرخیزی ام بود که چند پله از همکارانم جلوتر بودم و...