-
رسید بانکی (۱)
دوشنبه 15 خرداد 1402 08:09
توی اتوبوس نشسته بودم و یک جوانی بغل دستم بود و توی تلفن با یکی حرف می زد و ضمن حرفهایش شنیدم که به مخاطب پشت گوشی گفت: " اگر یک خبر خوب پیدا بکنم و خودم را کمی بالا بکشم همه چی درست می شود!؟ " حدس زدم شاید خبرنگار بوده باشد ... حرفهایش که تمام شد از پنجره به افق خیره شد ؛ کاغذی که قبل از سوار شدن به اتوبوس...
-
نمایش فرهنگی !!
چهارشنبه 10 خرداد 1402 22:23
امروز در شهرآورد تهران ، دو تیم دولتی پرسپولیس و استقلال مقابل هم قرار می گرفتند تا سر هر چیزی بجنگند الا اخلاق !؟ یکی در بازار به من گفت که بازی ساعت ۱۸/۳۰:هست و من سرراهم پیچیدم به طرف خانه مادرم تا کمی از بازی را ببینم !؟ مادر بعد از بازگشت ما از مشهد ، رفت تهران و امروز در قم بودند ... در تلویزیون از هر چیزی خبری...
-
عصرانه ...
سهشنبه 9 خرداد 1402 09:46
دیروز بعدازظهر مثلا فرصت خوبی داشتم برای استراحت از نوع دبش !؟ ، نوراخانیم از مهد می رفت پیش آنه اش ( مادربانو ) و بانو در محل کارش جلسه داشت و دیر می آمد ... چون صبح ها از کله سحر بیدارم برای همین همه چی برای خواب مهیا بود ... روی مبل دراز کشیدم و هنوز به سرازیری خواب نیافتاده بودم که موبایلم زنگ خورد ، مادربانو بود...
-
تکرار لازم !!
دوشنبه 8 خرداد 1402 12:49
امروز در کامپیوترم دنبال مطلبی می گشتم و اتفاقی به یک فایل رسیدم که نامی نداشت ، باز کردم و دیدم مطالبی از بزرگان انواع رشته های اجتماعی درباره " آزادی " است ... نه تنها خواندم بلکه برای چندین بار در اینجا بازنشر می کنم تا باز خوانده شود ... 1- هر چیزی که واقعاً سترگ و الهام بخش است به دست کسی آفریده شده است...
-
سر صبحی !!
دوشنبه 8 خرداد 1402 06:56
قبلاها وقتی بعد از ظهرها می خوابیدم ؛ خاصه بیش از یک ربع ( چون برای زیر یک ربع مغزم کنتور نمی انداخت و مشمول تخفیف بود !؟) ، همان شب دو برابر اندازه خواب بعد از ظهر را باید بیدار می ماندم و بعد می خوابیدم !؟ تا اینکه به این زمان رسیده ام و اگر بعد از ظهر بخوابم ؛ خاصه بیش از یک ربع ( هنوز آن تخفیف یکربع شامل است !؟)...
-
انتخابات ترکیه !!
یکشنبه 7 خرداد 1402 21:49
امروز در دور دوم انتخابات ترکیه ، در رقابتی نزدیک ، اردوغان پیر (!؟) ، با نمره ناپلئونی ، برنده شد ... نمره ای شبیه نمره رئیس جمهور ایران ... امروز اردوغان در آستانه پیروزی ، مثل بید می لرزید ... طبق احتمالی که من دادم (!؟) شاید تا آخر دوره پنج ساله رئیس جمهوری نرسد ... مطمئنا خودش هم می داند که مقبولیتی و موفقیتی...
-
اتفاق نادر !؟
جمعه 5 خرداد 1402 14:16
مرگ اتفاقی ست که هیچگاه نادر نیست !؟ از بدو تولد تا کهنسالی انسان ، توسط مرگ تهدید شده است و در جایی و زمانی که مطلوب نیست سراغ انسان می آید... و در این میان ، شاید خیلی ندانند و نخواهند بدانند (!؟) که دردناک ترین رفتن ها برای کسانی اتفاق می افتد که در نظر مردم تواناترین برای مقابله با مرگ هستند ... در این یکی دو روز...
-
و برمی گردیم ...
پنجشنبه 4 خرداد 1402 22:22
و داریم شهرهای بزرگ و کوچک را هی رد می شویم بطرف تبریز بزرگوار (!؟) ، راهی که ناصرخسرو در طول چند ماه آمد و کلی فسفر سوزاند برای ثبت دیده هایش ... را طی می کنیم و گهگاه عکسی بیادگار می گیریم .. ایام قدیم راهها از میان شهرها رد می شد ، تا رونقی باشد و کسبه و ... سهمی بگیرند از تردد مسافران (!؟) ، ماشین ها هم جوری بود...
-
سفر مشهد ...
سهشنبه 2 خرداد 1402 09:35
مشهد آمدن ما همیشه تابعی از یک امر اتفاقی است ، چیزی که برخی آن را نوعی خوانش می خوانند ؟! ولی ما آنگونه فکر نمی کنیم و نیستیم ، ما همیشه در برخی امیال زندگی می کنیم و گاه اتفاقی میل را به حادثه تبدیل می کند ... و هر بار داستانش فرق می کند ، مثلا ما در ذهنمان نقشه ای می چینیم که چگونه و کی بیاییم و بعد یک برنامه چیده...
-
مسافرت ...
یکشنبه 31 اردیبهشت 1402 09:22
نوراخانیم در راه مشهد می باشد ... می پرسم :« نورا ... کجا می رویم !؟ » می گوید:« هتل !!»
-
عجباااااا
پنجشنبه 28 اردیبهشت 1402 20:23
امروز سه فقره بازی همزمان بود بین تیم های صدر جدولی فوتبال ، ساعت ۱۸ ، از همه داغ تر باید تراکتور مقابل استقلال قرار می گرفت ... از همه حساس تر بازی پرسپولیس بود ... از هر سه تا عادی تر بازی سپاهان ؟! و دیگر اینکه یک بازی والیبال خوب هم بین شهداب یزد از ایران و یک تیم از کویت برای ساعت ۱۷ پخش می شد ... چون یک مدتی...
-
و گفت ...
پنجشنبه 28 اردیبهشت 1402 10:45
قبلا یک بار تعریف کرده ام که در سفرهای نخجوان ، از راننده ای پیر ، شماره گرفته بودم و هر بار که می رفتم به او زنگ می زدم تا بیاید و با او به اینطرف و آنطرف برویم ... کرایه دربستی آن زمان پنج منات بود و من ده منات می دادم و هم راهنما بود و هم همصحبت و هم دوست ... یکبار داستانی تعریف کرد از اعدام دو دوست که یکی شاکی بود...
-
خبر ...
سهشنبه 26 اردیبهشت 1402 16:29
آن مرد مُرد ... آرزوهایش را ، اما ، با خود بُرد ... امروز داشتم در اینترنت چلاق شده ، با یکی چت می کردم ... گاهی من می نوشتم و گاهی او ... بین دو چت می شد یک وعده غذا خورد !!؟ سرعت اینترنت کشور هشتاد میلیون کیلو بایت بازای کل جمعیت است که به هر نفر یک کیلو بایت می رسد ... خدا متولیان اینترنت را خودش تولیت کند (!؟)...
-
غازایاقی
دوشنبه 25 اردیبهشت 1402 07:56
اردیبهشت که می رسد ، سبزگیاهی بنام غاز ایاقی هم می رسد و ناگهان بازار سبزی فروشان پر می شود از این سبزی ارگانیک که برخی ها در پخت آش استفاده می کنند و شاید برخی های دیگر در غذاهای دیگر؛ ما جزو هر دو برخی ذکر شده نیستیم ، پس شهری هستیم !؟ زمانی یادداشت برداشته بودم تا مثلا کتابی ( بقول نورا !) بنویسم اندر احوالات هر...
-
انتخابات ترکیه !؟
یکشنبه 24 اردیبهشت 1402 22:32
امروز ترکیه بعد از حدود دو ماه تب انتخاباتی ، وارد اصل داستان شد و مردم پای صندوق رای رفتند ... قدرت و حاکمیت ترکیه در جریان جنگ سوریه و بدنبال آن جنگ اوکراین و نارضایتی عمومی که بدنبال تورم و گرانی پیش آمده بود ، سکان سیاست بازی را خوب می گرداند که ناگهان زلزله پیش آمد ، زلزله باندازه ای که سرزمین ترکیه را در نوردید...
-
باران آمد ...
یکشنبه 24 اردیبهشت 1402 20:48
بعد از چند روز که تماشاگر ابرهای نازایی بودیم که فقط آسمان را شلوغ کرده بودند و زمین را دلگیر هوای شرجی حضورشان (!؟) ، امروز از حوالی ظهر باران پراکنده ای داشتیم و عصر باران آمد ... ابرها نازای ول معطل در آسمان که اتفاقا پر آب هم هستند ، مرا بیاد آدمهای بی خاصیت و در عین حال متمولی می اندازد که غیرمولد هستند و در...
-
شب زنده دار ...
یکشنبه 24 اردیبهشت 1402 05:00
گاهی آدم از شدت خستگی در حالیکه راه می رود می خوابد ( تجربه دارم ) و گاه از شدت خستگی در بستر راحت هم نمی تواند بخوابد !! حوالی ساعت ۱۲/۳۴ را قبل از خواب دیده بودم ، داشتم مثلا طراحی می کردم ( بقول نوراخانیم !؟) و وقت خاموش کردن کامپیوتر ساعتش را نگاه کردم ، با احتساب یک ساعتی که ما نکشیدیم و دنیا برایم کشیده است (!؟)...
-
و ما ادرائک ما الفراق !!
پنجشنبه 21 اردیبهشت 1402 09:30
در چند روزی که گذشت مبتلا بودیم به فراق و از دست دادن دایی بزرگ ... داشته ها و اندوخته های آدمی یکی یکی می روند و افسوس که جای خالی برخی دیگر پر نمی شود ... در کنار خیلی از خصایص پسندیده و قابل توجه ، خانواده دوستی و صبر و حوصله دایی ، پیش همه زبانزد بود ... مردم همه ی رفتارها و زوایای اخلاقی هم را می شناسند ولی بندرت...
-
تجدید دیدار ...
دوشنبه 18 اردیبهشت 1402 07:32
آدمهای زیادی در زندگی ما حضور دارند ، می آیند و می روند ... برخی چنان می روند که انگار نبوده اند !! برخی ولی می مانند حتی با غیبتهای طولانی !؟ انگار هنوز برای تمام شدن آنها زمان زیادی باقی مانده است !! دیروز عصر دو ساعتی با یکی از دوستان زمان دانشگاه بودم ... وقتی برایش سالهای دور از هم را شمردم ، تعجب کرده بود ... می...
-
صبحانه با یک مولتی میلیاردر !!
یکشنبه 17 اردیبهشت 1402 11:16
امروز صبح چند تا خُرده کار داشتم که فاصله بین هر کدام را چند دقیقه زمان پر می کرد ، کلانشهر یعنی برای هر کاری یک روز وقت تلف کردن !!؟ حوالی ساعت ۶ بود که بیدار شدم ، بنظر من خوب شده که ساعت رسمی را تغییر نداده اند ، آسمانِ کله سحر مثل لنگ ظهر شده است و مردم سحرخیزتر شده اند !؟ کاری که آفتاب می کند ، هیچ دولتی نمی...
-
کوفته پیمایی !!
شنبه 16 اردیبهشت 1402 18:34
جمعه برنامه ددر رفتن جور نشد و کمی در خانه مشغول بودیم و بعد قرار شد برای ناهار سنگک تازه بگیریم و برویم خانه مادربانو برای مراسم فوق نوستالوژیک « کوفته خوری !؟ » یکی دو جا سر زدیم و باندازه یک لشکرتوی صف آدم بود ، داشتیم از یکجایی هم رد می شدیم که دیدم یک نفر در نوبت است ، فکر کردم دارد تمام می کند و برای همین کسی...
-
نورائیات ...
جمعه 15 اردیبهشت 1402 17:06
دمدمای غروب بود و خورشید داشت بساطش را جمع می کرد تا برود ، این روزها غروب را تمام قد تماشا می کنیم !!؟ نورا داشت غروب را نکاه می کرد که یهو مطلبی از ذهنش گذشت و گفت :« مامان ، حالا مادر ماه او را از خواب بیدار می کند که زود باش ، حالا شب میشود و تو باید بروی آسمان !!»
-
غرق در نوستالوژی !؟
چهارشنبه 13 اردیبهشت 1402 13:39
مقداری از آزادی که انسانی بتواند در جامعه به دلخوشی های غیرمتعارفش برسد ، جای شکر دارد !؟ ولی اینکه این آزادی بقدری باشد که بتواند این دلخوشی نامتعارف را جار بزند و ... جای صبر و تلاش بیشتر دارد !؟ و مقداری از آزادی که نامتعارف و متعارف در کنار هم قرار بگیرند ، از حوصله فکر جامعه خارج است !؟ سر راهم همیشه یک مغازه را...
-
تاریخ نگاری نوین !؟
چهارشنبه 13 اردیبهشت 1402 04:58
از دیروز متنی را در اینترنت می چرخانند که شبیه یک انشای شسته رفته می باشد ، همه چیز کتابی و با رعایت همه ی جوانب است ، انگار دستی می خواهد در جای بی دردسر تاریخ تخمی بکارد ، به امید رویش یک کاوه افسانه ای !!؟ روز معلم در ایران در روز 12 اردیبهشت سال 1340 خورشیدی معلمان کشور جهت احقاق حقوق حقه خود و به رهبری زنده یاد...
-
اعصاب ...
سهشنبه 12 اردیبهشت 1402 15:49
روز آخر فروردین یک پرداختی داشتم که اینترنتی انجام دادم و روز بعد خواستم یک پرداخت بکنم که پیام آمد که کارتم منقضی تاریخ شده است ... یکی دو روز اول کار داشتم و نمی توانستم بروم بانک ، اتفاقا نزدیک چاپخانه دوستم ، بانک ملی بود ولی می دانستم که در آن ساعت شلوغ می شود ... قبلا یکی دوبار نوشته ام که یکی دو جا هست که من...
-
ددر با نوراخانیم ...
یکشنبه 10 اردیبهشت 1402 09:08
شاعر گفته است :« هنری مرد به سختی نه زید » ، در این زمانه بزرگترین هنر ، ددر رفتن است !! و بیرون شدن از کلونی انسان های روانی و متوهم !! جمعه صبحانه را حوالی ساعت ۷ خوردیم،، سحرخیزی همچنان خوب است ... در آپارتمان جدید اولین اشعه های صبحگاهی خورشید ، نصف اتاق را پر می کند و زمانی که من فکر می کنم ساعت نه شده است ، تازه...
-
عکس
شنبه 9 اردیبهشت 1402 19:16
-
با نورا در شهر ...
جمعه 8 اردیبهشت 1402 16:42
از مزایای ماه مبارک یکی هم اینکه کلاس های دانشگاه بانو ، آنلاین شده بود و من یادم رفته بود که پنجشنبه ها ، نورا با من باید بماند ... برای پنجشنبه ام چند تا سفارش داشتم و اصلا یادم نبود که از این پنجشنبه کلاس های بانو حضوری است ... چهارشنبه شب یهویی فهمیدم که پنجشنبه ام با نوراخانیم پُر است !! دیروز حوالی ساعت نه بود...
-
اتفاق قادر !!
پنجشنبه 7 اردیبهشت 1402 09:15
اصولا اتفاقات همیشه در اطراف ما هستند ، آنها بر جهان ناخوآگاه ما راه دارند ... بیشتر اتفاقاتی که برای مردم رخ می دهد از نوع اتفاقات نادر (!؟) نیستند بلکه از نوع اتفاقات قادر هستند ؛ حالا چرا قادر !؟ چون قادر بر وزن نادر است ، همین !! دیروز عصر در خانه نشسته بودم و در کامپیوتر مشغول یک کار همیشه نیمه تمام (!) کار همیشه...
-
قتل عمد ...
چهارشنبه 6 اردیبهشت 1402 18:11
در مسیرم بطرف چاپخانه دوستم با یک منظره ناجور مواجه شدم ... یک تریلی در حال پارک کردن بود و البته می خواسته زیاده از حد کیپ جدول پارک بکند ( چون یکی دو روزی بدلیل عدم امکان ارسال با تریلی های پلاک ایرانی و تخلیه بار به تریلی های پلاک ترکیه ، نیاز به خوابیدن داشت !! ) و برای همین قسمتی از تنه یک درخت را کنده بود و وقتی...