-
...
جمعه 1 آذر 1392 19:21
-
توهم
پنجشنبه 30 آبان 1392 21:36
-
بین دو میو !!
پنجشنبه 30 آبان 1392 21:07
در کارخانه روی هم رفته بیست - بیست و پنج تا گربه هست !! و با وجود اینکه تعداد زیادی بحساب نمی آیند ولی کلکسیون جالبی برای گربه شناسی هستند ... یکی از اینها که فعلا فرماندار منطقه است (!) مورد غضب اکثریت همکاران و مورد عنایت اقلیتی تو سری خور است !! البته یک گربه بیشتر نیست ولی مردم در موجودات و اشیاء اطراف خود ، خود...
-
محکم ببار ...
چهارشنبه 29 آبان 1392 13:56
-
شبگردی ...
سهشنبه 28 آبان 1392 23:25
امروز به دعوت همکاران رفتم فوتبال ، فوتبال بازی کردن منهم داستانی شده است !! یک ساعت بازی می کنم و دو هفته می لنگم ... وقتی به خانه برمی گشتم هوا کاملا سرد شده بود ، هواشناسی هم از امشب آغاز زمستان را اعلام کرده است !! حوالی ساعت 20 به سرم زد که بروم کمی قدم بزنم ، برای همین رسما شال و کلاه کردم و از خانه زدم بیرون ،...
-
نه ...
سهشنبه 28 آبان 1392 12:08
عجب سکوت بلندی ، عجـب تب سردی عجب حدیث غـریبی حکایت مردی ... تو رفته ای که نیایی و حسرتم این است نه می شود که بمیرم ٬ نه این که برگردی!
-
تشنه بر سر دیوار ...
دوشنبه 27 آبان 1392 19:59
-
توهم
دوشنبه 27 آبان 1392 05:12
-
خوابگردی ...
یکشنبه 26 آبان 1392 06:08
تمام دیروز یک فکر مرا بخود مشغول کرده بود و آن نوشتن ادامه داستان بود ، چند هفته ای از آخرین نوشتنم فاصله افتاده بود و برای همین نوشتن هی سخت تر و سخت تر می شد ، کم کم داشتم به این نتیجه می رسیدم که باید دنبال دلیلی بگردم که باعث می شود ننویسم ... تا اینکه کتاب " مرشد و مارگاریتا " را خواندم ، برخلاف...
-
آزمون سخت ...
شنبه 25 آبان 1392 21:01
-
...
شنبه 25 آبان 1392 12:44
-
دیر نوشت ...
جمعه 24 آبان 1392 11:26
با صدای زنگ بیدار شده و دیدم یکی پشت به آیفون ایستاده و معلوم است یک سینی بزرگ در دست دارد ... خانه ی قدیمی یک حسنی داشت و اینکه به صدای در می رفتیم تا پای در ، هر چی بود آنجا می دیدیم ، حالا آدم از آیفون می بیند و سختش می آید اینهمه راه برود ( آنهم با آسانسور !! ) خلاصه اینکه رفتم و سهم یکی از همسایه ها را هم گرفتم و...
-
لیلاج
پنجشنبه 23 آبان 1392 11:22
( سید علی صالحی )
-
...
چهارشنبه 22 آبان 1392 20:52
-
دیشب و یک تجدید خاطره ...
چهارشنبه 22 آبان 1392 13:25
۲۸ سال پیش ، شاید 14 - 15 سال بیشتر نداشتم !! یک روز توی محله پچ پچ افتاد که امشب همه جمع می شوند توی محله دباغخانه و ساعت 20 دسته ی شاه حسین گویان راه می اندازند !! خبر بهمین اندازه بود و کسی خبر نداشت چه کسی متولی است و سر و ته قضیه معلوم نبود ... آن روزها چند سالی از انقلاب می گذشت و دسته های شاه حسین گو که در زمان...
-
یا حسین شهید ...
سهشنبه 21 آبان 1392 21:24
-
شب نوشت ...
دوشنبه 20 آبان 1392 23:53
بعضی وقت ها عادت کردن به یک رفتار یا چیز یا شخص چنان آرام به زندگی روزمره ما تزریق می شود که حضورش را احساس نمی کنیم و زمانی متوجه می شویم که برای خودش باندازه ی کافی ریشه دوانده است ... من معمولا تا 19عصر در کارخانه می مانم و همیشه در زمان بازگشت یک چرت 15 - 20 دقیقه ای توی ماشین می زنم ، حالا اگر خیابان ها بیش از حد...
-
دوست من !!
دوشنبه 20 آبان 1392 19:17
-
سفری به دیگر سو ...
یکشنبه 19 آبان 1392 19:39
دو روز است که سرمان گرم کفن و دفن شده است ، هر سال حوالی تاسوعا و عاشورا که می شود در خانواده ی ما یکی رفتنی می شود ... دیروز پدرخانم برادر بزرگم فوت کرد ، البته از این آدرسی که دادم شاید نشود صمیمیت خانوادگی را نشان داد ، ولی فوت شده از سال 1330 رفیق پدرم بود و شاید وصلت بین دو فرزند هم نتیجه ی این رفاقت دور بود ،...
-
آموخته ام ...
شنبه 18 آبان 1392 16:03
-
فال تاروت ...
شنبه 18 آبان 1392 11:23
-
پایان هفته ...
جمعه 17 آبان 1392 22:09
پنجشنبه عصر کمی زود به خانه برگشتم ... و سر شب با یکی از دوستان قرار داشتم برای تجدید دیدار و کمی قدم زدن و بیشتر از هردوی آنها کمی درددل !! سر راهمان سری به یکی از پاساژهای مسیر زدیم تا دوستم با برادرزاده اش دیداری داشته باشد ، منهم سری به مغازه های پاساژ زدم ، یک طرح جدیدی گذاشته بودند و چاپ عکس با آن شرایط را...
-
در احوالات مرشد و مارگاریتا ...
پنجشنبه 16 آبان 1392 18:56
رشت که بودم کتابی خریدم بنام " مرشد و مارگاریتا " ... البته این کتاب را در نمایشگاه کتاب تبریز هم دیده بودم ولی قرار شده بود روز دیگری برای خرید مراجعه بکنیم و روز اول فقط روز تماشا باشد !! خلاصه اینکه قسمت خرید به رشت افتاد !! حدود 240 صفحه ای از کتاب را خواندم ، آنهم در شرایط مختلفی مانند ، توی رختخوابی !!...
-
تلخ نوشت ...
چهارشنبه 15 آبان 1392 21:42
امروز برای یک نشست صنعتی دعوت داشتیم ، بار اول حساب کار دستمان آمده بود که ساعت شروع تقریبا نیم ساعت بعد از زمانی است که اعلام کرده اند !! شاید هم بی نظمی موجود حاصل یک نوع توافق دسته جمعی برای بی نظم بودن باشد ، یعنی ما قبل از رفتن فکر می کنیم که جلسه به موقع نخواهد بود و برگزار کننده ها هم فکر می کنند که مدعوین سر...
-
دیرگاهیست ...
چهارشنبه 15 آبان 1392 16:08
-
...
سهشنبه 14 آبان 1392 09:20
-
مجمع تشخیص حواس !!
دوشنبه 13 آبان 1392 11:35
امروز سر صبحی یک اتفاقی افتاد و من آمدم یک خاطره ی دور تعریف کردم در مورد اینکه در عنفوان کودکی شبی در خانه ی یکی از اقوام مهمان بودم و نیمه های شب بلند شدم برای خوردن آب ، یک دوری زده و توی آشپزخانه یک بطری آب پیدا کردم و سر کشیدم و تازه صبح فهمیدم که چیزی که خورده بودم نفت بود !!! این حکایت کودکی من باعث شد ملت...
-
13 آبان ...
دوشنبه 13 آبان 1392 07:47
-
میزان فاصله ی قلب آدم ها و تٌن صدا
یکشنبه 12 آبان 1392 23:32
استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد میزنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند میکنند و سر هم داد میکشند؟ شاگردان فکرى کردند و یکى از آنها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست میدهیم استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست میدهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل...
-
شنبه ی بیکاری !!
شنبه 11 آبان 1392 20:19
امروز مرخصی تشریف داشتم و برای همین نیم ساعت باختیار و اضافی خوابیدم ، و چقدر هم حال داد !! دوستی برایم مطلبی ارسال کرده بود با این مضمون که آدم وقتی تو رختخواب است و می خواهد بیدار شود چشمانش را 5 دقیقه می بندد ولی بیدار شدنی می بیند 1/5 ساعت خوابش برده است ولی همین 5دقیقه چشم گذاشتن را اگر سر کار انجام بدهد می بیند...