یادداشت های دادو

روز فرهنگی ...

 

روزهای خوب استراحت دارند سپری می شوند و این در حالی ست که هنوز آن طور که باید و شاید توی فرم استراحت نیافتاده ام ... پریشب مانند کوچ رو ها خوابیده بودم ، و تا صبح بشود سه تا جا عوض کرده بودم  ... ولی دیشب را می شد جزو عمر حساب کرد !! 

 

دیروز رفتم کارگاه دوستم ، در کار حکاکی و برش روی چوب با برش لیزری می باشد و کارهای تزئینی و کادویی هم انجام می دهد ، و البته حالا دیگر کارش با کارکرد سال قبل زیادی فرق می کند و فرصتی برای سر خاراندن ندارد ... 

 

نوع کارش هم جوری است که هر تازه واردی را می تواند ساعت ها مجذوب بکند ، حتی می توان با یک تکه ی بریده شده که ضایعات محسوب می شوند چند دقیقه ای حال کرد !! امسال چندمین بار بود که آنجا یم رفتم و دیروز هم رفته بودم تا با انتقال چند طرح ، خط نقاشی ، روی چوب چند تا تست بزنیم ... البته این رفت و آمدها اگر حوالی بهمن ماه اتفاق می افتاد بسیار مثبت تر بود ولی ما همیشه کمی دیر می رویم و شدیدا اعتقاد داریم که ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است ، هر چند کسی که با بازار کار می کند بجای عبارت " هر وقت " ، باید در زندگی اش عبارت " بموقع " را بکار ببندد !! 

 

یک سری انتقالات انجام شد و تا دستگاه شروع به زدن آنها بکند من به خانه برگشتم ، از قرار معلوم عده ای از دوستان قرار بود بیایند خانه ی ما عید دیدنی و  شام ... اول از همه می خواستم خودم ترتیب شام را بدهم و برای همین نشستم و کمی فکر کردم ... بعد یاد یک مطلب افتادم که " یک ساعت خواب از هزار سال فکر بهتر است !! " و برای همین یک ساعتی خوابیدم ، تا دوستان همگی برسند ، ساعت 21 شب شده بود ، البته قرار بود برای استفاده ی بهینه از زمان حوالی ساعت 17 بیایند !! 

 

اولین محصولات هم آماده شده بودند و آنها را هم برایم آورده بودند ... از فردا باید کمی هم بفکر بازاریابی باشم !! 

 

 

 

 

 

 

اتاق من چیزهای متنوعی پیدا می شود و یکی از آنها هم کلاه رابین هودی من است که مورد عنایت دوستان قرار گرفت و سر همه ی مهمان ها رفت !! چند تا عکس هم گرفته شد تا هم دوربین های موبایل ها تستی بخورند و هم اینکه نمای جدیدی از دوستان در گوشی ها ذخیره شود !! 

 

آقایان وقتی ایستاده بخواهند عکس بگیرند ، حداکثر سعی خود را می کنند تا شکم مبارک را عقب بدهند و در زمان عکس گرفتن نشسته دقیقا برعکس عمل می کنند ... 

 

در خانه نشسته ام و دوستان از دور و نزدیک تماس می کیرند ، مثلا یکی چند روز پیش از اهواز زنگ زده بود و امروز از بالای قلعه ی فلک الافلاک خرم آباد !! حس خیلی خوبی از این تلفن ها به من دست می داد ، و برای لحظه ای خودم را آنجا حس می کردم  ، البته نمی دانم اگر آدم ددری نبودم با دریافت این زنگ ها و خبرها چه حالی به من دست می داد !! 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد