-
تا فردا ...
سهشنبه 19 آذر 1392 21:42
-
یک روز سر خاک ...
سهشنبه 19 آذر 1392 19:20
دیشب یک اس ام اس دادم به جناب مدیر که من امروز بروم دنبال خرده کاری های توی نوبت مانده !! هنوز گوشی توی دستم بود که دوستم زنگ زد و از قرار معلوم مادرزنش فوت کرده بود و جریانات مربوط به امروز را گفت ، منهم ک اس ام اس کرده و به چند نفر از دوستان نزدیک ارسال کردم ... از وقتی جومونگ می بینم ، روی زمین می خوابم !! نصفه شبی...
-
...
دوشنبه 18 آذر 1392 20:57
-
شرح در تصویر ...
یکشنبه 17 آذر 1392 21:41
-
کوتاه نوشت
یکشنبه 17 آذر 1392 20:56
امروز بیشتر حرف زدنی دارم تا نوشتنی ... کو گوش شنوا !؟ === از دیروز یک پای بحث نشست های مختلف کارگاهی حول و حوش بازی های ایران در جام جهانی بود ، در این چند سال اخیر خودباوری مردم رشد خیلی خوبی داشته است بطوریکه اکثریت به این نتیجه رسیده اند که ایران در هر گروهی که قرار می گرفت برایش گروه مرگ بود !!!! === دم در خانه...
-
نقاشی ...
شنبه 16 آذر 1392 19:58
یک جایی هست (100+) که یکسری نقاشی با مداد و خودکار و ... می گذارند و واقعا تماشایشان لذت بخش ، اینهم انتخاب امروز من از آنجا برای اینجا !! از کتاب صورت !!
-
تعطیل نوشت ...
جمعه 15 آذر 1392 12:59
دیشب بیشتر دوست داشتم بخوابم ولی تا آمدم چند تا لایک به دلخوشی های دوستانم بزنم ، سر و کله ی جومونگ پیدا شد !! خلاصه اینکه باتفاق مادر نشستیم و امپراطوری گوگوریو را پایه گذاری کردیم !! بعد از جومونگ ، یک سرچی هم در اینترنت کردم ببینم ریشه ی گوگوریو در کلمه گوگوری مگوری است یا اینکه گوگوری مگوری از آنجا به زبان محاوره...
-
برف اول ...
پنجشنبه 14 آذر 1392 10:27
پشت سرش ، حرف و حدیث زیاد بود ... روسفید شد آسمان !
-
...
پنجشنبه 14 آذر 1392 00:04
-
راز
چهارشنبه 13 آذر 1392 12:17
-
شبگردی ها ...
چهارشنبه 13 آذر 1392 00:06
دو روز است که یکی از گربه ها راه می افتد و دنبال من می آید ساختمان اداری ... امروز هم آمد و اتاقم را پیدا کرده و بدون تعارف وارد شد و همه جا را بررسی کرد ، از زیر میز تا بالای میز و حتی داخل زونکن های روی میز را هم از نظر نیانداخت ... من با یکی مشغول صحبت بودم و مدیرمان هم وارد شد و با دیدن گربه که آن طرف سرش را کرده...
-
آهای ...
سهشنبه 12 آذر 1392 10:10
-
پاره نوشت ...
دوشنبه 11 آذر 1392 13:12
دیشب خانه رفتنی پزشکی که دو روز قبل زنگ زده و پیام گذاشته بودم تماس گرفت که وقت دارم و خواستم می توانم عصر بروم پیش اش !! گفتم : " پریروز که زنگ زدم مشکلم دندان بود و می شد دهانم را تا بناگوش باز بکنم تا دو دستی تشریف ببرید داخل ولی حالا بعلت آبسه باندازه ی یک قاشق حامل سوپ دهانم باز می شود ، اگر می توانید کاری...
-
...
دوشنبه 11 آذر 1392 06:03
-
نو آوری ...
یکشنبه 10 آذر 1392 13:39
یادش بخیر یکی از کلاس های مربوط به کایزن ، استاد باریکالا (!) آنقدر از " اونو " تعریف کرده بود که پنجشنبه ها صلوات اضافی که می آوردیم می فرستادیم به روح " اونو " ... اندر حکایات کایزن آمده است که در کشور چشم بادامی ها در یک کارخانه مرسوم بود که هر هفته باید گزارشی از یک تغییر در روند کار یا بهبود و...
-
آب3 !!
یکشنبه 10 آذر 1392 09:58
شانسم کشیده است و از بعد از شام جمعه یکی از دندان هایم که 65 بار توسط افراد مختلف عصب کشی شده است (!!) آبسه کرده و شدیدا درد می کند !! از دیروز یک جمع خیر راه افتاده اند و بسته های پیشنهادی مختلفی در مورد دندان و مراجعه به دندانپزشک به من می دهند ... یکی از دوستان هم با قیافه ی خیلی جدی بعد از یک ربع منبر گذاشتن به من...
-
توهم
یکشنبه 10 آذر 1392 09:32
-
مهمان نوشت ...
شنبه 9 آذر 1392 13:25
دیروز به فکرم زد یک فقره دادونامه بنویسم و از دادو بخواهم آن را بعنوان پست مهمان در یادداشت های دادو انتشار دهد. شاید پیشنهاد بدی نباشد که هر کدام از خوانندگان یادداشت های دادو هم چنین کاری با رعایت ادبیات بخصوص دادو انجام دهند. البته شاید برای همه شان شرایطی پیش نیاید که با دادو هم قدم شوند، مرز مرکز کره زمین دادو را...
-
تا انتهای جمعه ...
شنبه 9 آذر 1392 11:51
شاید قبلا نوشته بودم که مادر گرامی رفته بود قم برای یک مجلس ختم ، و قرار بود پنجشنبه برگردند ، پنجشنبه شب تماس گرفتم و فرمودند : " حالا که اینهمه راه آمده ایم ، دو رورز هم برویم تهران بمانیم و بعدا می آئیم !! " روز جمعه را با یک نیمروی مختصر شروع کردم ، بعد رفتم نشستم پشت کامپیوتر و البته به قصد انتظار !!...
-
where ? what ? who ? when ? w
جمعه 8 آذر 1392 19:41
منقل کبابی !! عکس بالایی از ناهارم بود که خود داستان دارد در حد شاهنامه ... === من برای شام دعوت هستم ... فعلا بروم ببینم دست آوردم چه خواهد شد !؟!! اینهم عکسی از میز شام ، تعریف ها بماند برای بعد ...
-
خاطرات عمر رفته ...
جمعه 8 آذر 1392 12:58
تمام بعدازظهر دیروز تا نصفه های شب باران می آمد ، از قرار شنیده های صبح ، بعضی جاها بارش همراه با تگرگ و برف هم بوده !! حوالی عصر برای کاری از خانه رفتم بیرون ، باران هنوز نم نم می بارید ، جایی که می رفتم بسته بود ؛ شاید هم از شانس من بود ، چون در آخرین ملاقاتمان گفته بود : " یک مزیت اینجا این است که همیشه باز...
-
هشتاد سر
پنجشنبه 7 آذر 1392 12:32
یکی از قله های زیبای آذربایجان شرقی که برای خیلی از کوهنوردان نامی آشنا و در عین حال منطقه ای ناآشناست ، قله ی هشتاد سر یا به گویش محلی هشته سر است !! البته منطقه ی هشتاد سر در روزگاران قدیم شامل محدوده ی وسیعی بوده که شهرستان های کلیبر ، مرند و ورزقان را دربر می گرفته است ، بطوریکه در تعاریف قدیمی کلیبر ، آن را شهری...
-
ارزش آدمی ...
پنجشنبه 7 آذر 1392 08:15
-
توهم
چهارشنبه 6 آذر 1392 15:47
-
...
سهشنبه 5 آذر 1392 23:17
-
ددر کاری ...
سهشنبه 5 آذر 1392 20:43
من امروز باتفاق سه تن از همکاران رفته بودیم مهاباد ، برای یک بازدید دوره ای از نوع ISO TS ، و همچنین یک بازبینی روش کار و کنترل کیفیت و از این کارها .... هر سال یک برنامه ی بازدیدی از این نوع برای تامین کننده ها در نظر گرفته می شود که قسمت تامین کننده ی ماسه شامل من هم می شود ... این قبیل بازدید ها ذاتا چیز خوبی هستند...
-
ارادیک ...
دوشنبه 4 آذر 1392 20:29
ان الارادیک قد ازادوا بواغیضهم حتی لیضربوا بدمادیک یلادیشهم !! === کلمه و ترکیب های تازه : ارادیک ( جمع مکسر اردک ) ازادوا ( دراز می کنند ) ترکی بواغیض ( جمع مکسر بوغاز - بغاض ) ترکی (( بمعنی گردن )) دمادیک ( جمع مکسر دمدیک ) ترکی (( منقار - نوک )) یلادیش ( جمع مکسر یولداش ) ترکی (( دوست )) ترجمه فارسی از یک متن ترکی...
-
پای حرف مفت ...
دوشنبه 4 آذر 1392 11:53
بعد از اتمام نشست های 5 + 1 و تفسیرهای مختلفی که از آن شد ، کارشناسی های انفرادی و گروهی در سر میز صبحانه ی کارگاهی ما هم تمام شد و تازه امروز فهمیدیم که این نشست چقدر به نفع دین و دنیای ما بود ، وقتی در مورد آن حرفی زده می شد بدلایلی بحساب گناه نوشته نمی شد ( یک دلیل اینکه ملت بدلیل اینکه واقعا نمی دانستند از چی حرف...
-
ریاضیات جدید
یکشنبه 3 آذر 1392 13:09
8 = 1 + 5 تازه تر اینکه همه سر نتیجه توافق کرده اند !!!!!
-
اول هفته ای ...
شنبه 2 آذر 1392 13:25
آقا نکن ... خلاف نکن !! خلاف می کنی ، بکن ... ولی حداقل ملاحظه کن !!! دیروز صبح فوتورافچی آمد دنبالم و رفتیم یک مجلس ختم ، از این سو به آن سو !! ، مجلس ختم رفتن بعضی وقت ها یک برنامه ی یک روزه محسوب می شود ... البته ما وقتی وارد مسجد شدیم که صدای یاالله بلند شد و دعای ختم مجلس را می خواندند !! برای شنیدن حرفهای آخوند...