یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

ب مثل بورانی ...

 

اگر روزهای عادی دیگر را یک روز حساب بکنم ، روزهای تعطیلی ، مخصوصا این چند روزی که گذشته است ، هر کدام اندازه ی یک هفته بوده اند !! و هنوز وقت نکرده ام به تکلیف قبل از عیدی که برای خودم کرده بودم و آن خواندن یک مجموعه نسبتا سنگین فلسفی بود عمل بکنم  ... 

 

دیروز بالاخره بورانی مخصوص خودم را پختم ، بعد از اینکه بیدار شدم بجای اینکه صبحانه بخورم مشغول کارهای مقدماتی آماده سازی و سرخ کردن شدم و در عرض نیم ساعت مرحله ی اول سپری شد ، برای مرحله ی دوم اصلا عجله ای نداشتم برای همین با خیال راحت غذا را بار گذاشتم و رفتم سراغ کارهای دیگرم ...  

 

  

=== 

وقتی مهمان داشتم نصف برنج مانده بود و کمی هم ار قبل برنج داشتم برا یهمین همه را توی یک نایلون ریخته و بردم برنج ها را توی حیاط مسجد صاحب الامر که یکی از دلایل مشهور بودنش در میان مردم کفترهایش می باشد ریختم تا برای تفنن هم که شده وسط وعده های غدایی دائمی شان که گندم های نذری مردم است ، کمی هم برنج آوازه و طارم بخورند !! دراین چند روز اگر دیدی کفتری یقه اش را باز گذاشته و دستمال یزدی دست اش گرفته و دارد برای کلاغ کری می خواند ، زود به این فکر نیافتید که آخر الزمان شده است ، از تاثیرات برنج طارم است و اثراتش تا یکی دو روز دیگر می رود ... 

 

=== 

 

با یکی از دوستان تماس گرفتم و تقریبا نزدیک محلی بود که قرار داشتم و تا من به چند نفر آدرس بدهم سر رسید ، وقتی کنار من رسید داشت می خندید ، چند بار که باهم بودیم این اتفاق افتاده که از من آدرس پرسیده اند و چون قبل از این اتفاقات من برایش گفته بودم که انگار روی پیشانی من نوشته اند که " از من بپرس !! " ، برای همین چند بار که بهم رسیده ایم همین جریان پیش آمده و دلیل خنده اش همین بود !! 

 

طرف از من می پرسید که : " آقا غذاخوری خوب اینطرف ها کجاست ؟ "  منهم جواب دادم که : " اگر غذاخور خوبی باشی  یک جا رو می توانم نشانت بدهم ، اگر می خواهی با غذا بازی بکنی یک جای دیگر را نشانت بدهم و ... " بعد که طرف را راضی کردم و رفت پلاک ماشین اش را دیدم و به دوستم گفتم : " بازی روزگار یعنی این ، چند سال پیش من چهار روز شهر اینا بودم و با ساندویچ سر کردم از بی غذایی !! حالا این آمده تبریز از من غذاخوری خوب سراغ می گیرد ... کاری که یارانه با مردم کرده ، عسل با بامزی نکرده بود !!! " 

 

بعد باتفاق رفتیم و دوباره در روز روشن و زیر ظل آفتاب ارک تبریز را دید زدیم و قرار شد یک وقت دیگر دوباره برای عکس گرفتن  بروم ... البته برای خالی نبودن عریضه یک عکسی با موبایل گرفتم !! 

 

 

بعد باتفاق هم به خانه آمدیم تا هم یک کپی از نرم افزار گردشگری ام را به او بدهم و هم اینکه ناهار مهمانم باشد ... بنده خدا چند لقمه بیشتر نخورد ، از بسکه بانو پشت سر هم زنگ می زد !!! انگار از محدوده ی جی پی اس خارج شده بود و تولید نگرانی کرده بود ... 

 

قسمتی از غذا را هم گذاشتم توی یخچال و امروز برای صبحانه خوردم ... 

 

از نوشتن خسته شدم و تازه رسیدم به امروز ...  بقیه بماند برای شب !! 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
همطاف یلنیز جمعه 8 فروردین 1393 ساعت 08:03 http://fazeinali.blogfa.com/

سلام سلام
.
این تصویر بورانی که گذاشتید آب روغنش خیلی به چشم می آید ها
.
و شنیدم پلو دم کشیده پرندگان را اذیت و بیمار می کند! گویا
.
برقرار بمانید و راضی

سلام
بورانی فقرا آبش زیاد است و مال اغنیا روغن اش !!
.
بیشتر چلو بود تا پلو !!!

چرت و پرت یکشنبه 10 فروردین 1393 ساعت 00:07 http://shady-chertopert.blogspot.com/

بیشتر شبیه املته تا بورانی

عکس از بالا با طعم زیر دندانی فرق می کند ...

چرت و پرت یکشنبه 10 فروردین 1393 ساعت 00:42 http://shady-chertopert.blogspot.com/

دادو من کتاب سمفونی شبانه ارکستر چوبها رو گرفتم واسه عید دارم میخونم به تو هم پیشنهاد میکنم .

چشم ... سعی می کنم پیدا کنم .

khatere hastam دوشنبه 25 فروردین 1393 ساعت 13:30 http://mahkoomin.blogsky.com

از قسمت پلوخوری کفترها خیلی خوشم اومد دستتون درد نکنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد