-
شب نوشت ...
سهشنبه 25 تیر 1392 02:25
امروز باز برای افطار در خانه تنها بودم ... تنهایی زیاد هم بد نیست ، البته بشرطی که آدم با خودش مشکل نداشته باشد ، با دیگران مشکل داشتن که تا دم مرگ همراه ما است !! بعد از افطار آماده می شدم بروم کوه که فوتورافچی تماس گرفت و قرار شد بیاید سراغم تا با هم برویم ، از خانه تا پای کوه باید از یکی از بد- فرهنگ ترین قسمت شهر...
-
روژان (44)
دوشنبه 24 تیر 1392 11:59
-
آبی می شویم ...
یکشنبه 23 تیر 1392 21:28
امروز تماس گرفتند که بعد از افطار برویم استخر ... البته استخر رفتن ما بیشتر این جوری هاست :
-
کوه می رویم ...
شنبه 22 تیر 1392 22:16
دو ست نشستم والیبال نگاه کردم و ایران هر دو ست را به آلمان واگذار کرد ... من همان حرکت دیروز از آبشار آلمانی را که دیدم گفتم کلاس کار آنها خیلی بالاست و بازی ما بیشتر احساسی و فردی است ، ماشین تیم آلمان بدون داد و بیداد هر دو ست را برای خود اختصاص داد ... از دو جا تلفن داشتم که بروم کوه بگذارم مردم به دلخوشی شان برسند...
-
...
شنبه 22 تیر 1392 20:44
-
از نیمه روز تا نیمه شب ...
شنبه 22 تیر 1392 11:52
دیشب در سومین روز از ماه رمضان برای سومین بار برنامه کوهروی بعد از افطار را اجرا کردم ... بعد از افطار مخصوصا برای کسانیکه روزه بوده باشند تصمیم گرفتن برای کوهپیمایی خیلی سخت است و به کوچکترین بهانه ای می توان در خانه نشستن را ترجیح داد ... از طریق یک دوست به یک سایت رفته بودم با عنوان جی5لاین (!) یک مطلب خواندم که...
-
روژان ( 43 )
جمعه 21 تیر 1392 12:26
-
باکلاس ِ بی فرهنگ !!
جمعه 21 تیر 1392 01:20
دزدگیر بانکِ سر کوچه به صدا درآمده است ... همه ی اهل کوچه بیدار شده اند ... داروغه در خواب است ... وقتی کسی نیست که صدا یش را بشنود چرا دزدگیر نصب می کنند !؟
-
داغ ِ باغ ...
پنجشنبه 20 تیر 1392 21:01
امروز ظهر دوستم تماس گرفت که حاضر باشم تا بیاید سراغم برویم باغ یکی از دوستان ببینیم چکار می کند !! این وقت سال معلوم است که در باغ چه می کنند ؛ برداشت میوه !! کمی با دهان باز و شکم گرسنه در باغ گشتیم ، کمی میوه چیدند و من همراهی نکردم ، من اصولا میوه چیدن را دوست ندارم ولی می توانم ساعت ها در باغ راه بروم و میوه ها...
-
...
پنجشنبه 20 تیر 1392 11:50
-
بعد از افطاریه ...
چهارشنبه 19 تیر 1392 21:34
مثل سال های قبل امسال هم بعد از افطار به کوه خواهم رفت ... بعد از ظهر چند ساعتی خوابیدم ، قبل از افطار چند قدمی رفتم بیرون از خانه ، یک دیداری هم تازه کردم ... پای سفره ی افطار ، آنهم اگر مهمان باشد ، سفره آنقدر متنوع و رنگین هست که از هر کدام لقمه ای می شود یک عالمه غذا !! آماده شوم برای رفتن به کوه ... امشب شب اول...
-
به مهمانی خدا برویم ...
سهشنبه 18 تیر 1392 20:50
-
روژان ( 42 )
سهشنبه 18 تیر 1392 12:01
-
فرهاد تاس ... اتچ شیرین !!
دوشنبه 17 تیر 1392 14:15
از قدیم می گفتند : " تاس همیشه طرف آدم ناشی است !! " درسته که من تاس نیستم ولی دوستان تاس زیاد دارم و برای همین منهم بودم طرف ناشی را می گرفتم !! دلیل اش هم اینکه آنهایی که کاربلد و وارد هستند باندازه ی تجربه شان اعتیاد هم دارند ، ولی آدم ناشی با یک شکست می تواند منصرف بشود و برود ، برای همین باید هوای آدم...
-
...
دوشنبه 17 تیر 1392 00:15
-
روزی در دفتر عمر ... ( بخش دوم )
یکشنبه 16 تیر 1392 13:22
قسمت اول خاطره ی ددر کوهی ما تا پای دریاچه قله سبلان بود ، البته چیزهایی که نوشته بودم قسمتی از آنچه بود که بر سرمان آمده بود ، در این قسمت که سعی می کنم آخرین قسمت باشد به ثبت دو ماجرای جالب و پائین آمدن از سبلان اشاره خواهم کرد ... زمانیکه من به دریاچه رسیدم ، 4-5 نفری کنار سنگ ها بودند و از قرار معلوم یک نفر داشت...
-
عجیب تر از خیال ...
شنبه 15 تیر 1392 19:37
صبح که بیدار شدم اول تلویزیون را باز کردم ، شب یکی توی گوشم خوانده بود صبح بازی ایران و کوباست ... اولین صحنه ای که دیدم سرویس فوق العاده سنگین کوبایی بود و دفاع توی زمین ایران گیج ماند که با این موشک هوا به زمین چکار بکند !! یاد خودم افتادم و اولین مواجهه ام با سرویس پرشی که آن زمان نجاتی در تیم ایران خودرو می زد و...
-
روزی در دفتر عمر ... ( بخش اول )
شنبه 15 تیر 1392 13:20
همچنانچه روز پنچشنبه خبر داده بودم ، عصر پنجشنبه باتفاق دوستان راهی مشکین شهر شدیم تا اگر بخت از زمین و آسمان یاری کرد با حضور در بالای قله و کنار دریاچه زیبای سبلان یک خاطره ی ماندگار دیگر را ثبت بکنیم ... مسیرمان را جوری انتخاب کرده بودیم تا هم از ترافیک آخر هفته ی ارسباران در امان باشیم و هم اینکه از آرامش و زیبایی...
-
کوهستان خاطرات ...
پنجشنبه 13 تیر 1392 16:14
عصر راهی مشکین شهر برای صعود به قله سبلان خواهم بود ... اگر آسمان یاری بکند ، ایشالا فردا بطرف قله حرکت خواهیم کرد و در کنار دریاچه قله ی سبلان جای همه را خالی خواهم کرد ، حتی آنها که دیگر یادی از ما نمی کنند !! عکس از فوتورافچی !!
-
به کجا چنین ...
پنجشنبه 13 تیر 1392 11:37
دیروز عصر رفتم سلمانی تا مگر استاد سلمانی کمی سرم را سامان بدهد ، سلمانی جماعت هم مثل راننده تاکسی بدلیل اینکه اصولا تنها ماندنش زیاد است برای همین زود به حرف می آید و بدبختی فعلی کشور ما این است که همه بنوعی می خواهند نشان بدهند از همه چیز سر در می آورند و در همین راستا مهم نیست بحث روی میز چی باشد ، از همان حرف می...
-
گفتگوی جراح با مکانیک
پنجشنبه 13 تیر 1392 01:28
استاد مکانیک داشت سرسیلندر یک ماشین هوندا را باز می کرد که چشمش به یک جراح مشهور قلب افتاد که به داخل تعمیرگاه می آمد. جراح داخل شد و منتظر ماند تا مکانیک بیاید و نگاهی به ماشینش بیندازد. ناگهان مکانیک با صدای بلند گفت: « سلام دکتر، می خواهی یک نگاهی به این موتور بیندازی؟ » جراج که قدری متعجب شده بود، نزدیک تر رفت و...
-
خیال ...
چهارشنبه 12 تیر 1392 00:19
-
لعنت بر دهانی که بی موقع باز شود ...
سهشنبه 11 تیر 1392 16:57
چند پست قبلی د رمورد رفتن تعدادی از همکاران به قله سبلان نوشته بودم ، در گذشته ی نه چندان دور کوهنوردی بیشتر یک حرکت نامرغوب تلقی می شد و برای همین کسانی که به کوه می رفتند جز در جمع هایی که همه محرم بودند از برنامه ها و خاطراتشان حرف نمی زدند ... تا اینکه این رفتار ناشایست و اجتماع گریز جایگاه ورزشی مناسبی یافت و...
-
< سیدعلی صالحی >
دوشنبه 10 تیر 1392 20:03
-
روژان (41 )
دوشنبه 10 تیر 1392 12:53
-
نبینم بهتر است ...
یکشنبه 9 تیر 1392 22:59
امروز با اطلاع رسانی بموقع دوستان و دعوت برادرزاده برای تماشای بازی والیبال ایران و ایتالیا نشستم ، چند بازی قبلی را ندیده بودم ، حتی بازی قبلی با ایتالیا را با اینکه بیکار بودم و پشت کامپیوتر تخته بازی می کردم تا وقت خوابم برسد !! امروز وقتی برادرزاده از من خواست بروم برای دیدن بازی گفتم : " من هر وقت بازی ایران...
-
خط خطی ...
یکشنبه 9 تیر 1392 12:42
آدم گاهی اعصابش خط خطی میشود ، البته هر چه موضوع بی ربط تر این قاتی کردن پر رنگتر !! عکس های صعود به سبلان را آورده بودند و جالب اینکه از دیروز همه ی اعضای شرکت کننده در برنامه شدیدا پیگیر دریافت عکس هستند !! امروز بین دو کلاس فرصتی شد تا آنها را از فلش صاحب دوربین توی کامپیوتر بریزم ... یک نوبت همه ی عکس ها را تماشا...
-
روزنوشت ...
شنبه 8 تیر 1392 17:20
دیروز مراسم ختم داشتیم ... من چند دقیقه دیر به مسجد رسیدم ، البته بدون دلیل نبود این بار همسایه رفته بود بالکن و بعد از بسته شدن در ، دستگیره رد می کرد و برای همین با کت شلوار در حال امداد و نجات بودم !! من زیاد از کارهای فنی و دست به آچار بودن خوشم نمی آید و بدبختانه این کارها همیشه به تور من می خورد ... خلاصه اینکه...
-
...
شنبه 8 تیر 1392 12:36
-
یاد تو هر جا که باشم با منه ...
جمعه 7 تیر 1392 10:07
از چند روز پیش بحث صعود تیم کوهنوردی کارخانه به قله سبلان بود و البته در تمام این مدت من پیازداغ قضیه بودم !! اَه .... پیازداغ از کجا آمد وسط این پست !! خلاصه اینکه از تدارکات اولیه فکری تا تجهیز و آماده سازی در خدمت دوستان بودم تا اینکه دیروز صبح آنها راهی شدند ... در طول مسیر چندین نوبت تماس گرفته بودند و اعلام...