-
ارزش آدمی ...
پنجشنبه 7 آذر 1392 08:15
-
توهم
چهارشنبه 6 آذر 1392 15:47
-
...
سهشنبه 5 آذر 1392 23:17
-
ددر کاری ...
سهشنبه 5 آذر 1392 20:43
من امروز باتفاق سه تن از همکاران رفته بودیم مهاباد ، برای یک بازدید دوره ای از نوع ISO TS ، و همچنین یک بازبینی روش کار و کنترل کیفیت و از این کارها .... هر سال یک برنامه ی بازدیدی از این نوع برای تامین کننده ها در نظر گرفته می شود که قسمت تامین کننده ی ماسه شامل من هم می شود ... این قبیل بازدید ها ذاتا چیز خوبی هستند...
-
ارادیک ...
دوشنبه 4 آذر 1392 20:29
ان الارادیک قد ازادوا بواغیضهم حتی لیضربوا بدمادیک یلادیشهم !! === کلمه و ترکیب های تازه : ارادیک ( جمع مکسر اردک ) ازادوا ( دراز می کنند ) ترکی بواغیض ( جمع مکسر بوغاز - بغاض ) ترکی (( بمعنی گردن )) دمادیک ( جمع مکسر دمدیک ) ترکی (( منقار - نوک )) یلادیش ( جمع مکسر یولداش ) ترکی (( دوست )) ترجمه فارسی از یک متن ترکی...
-
پای حرف مفت ...
دوشنبه 4 آذر 1392 11:53
بعد از اتمام نشست های 5 + 1 و تفسیرهای مختلفی که از آن شد ، کارشناسی های انفرادی و گروهی در سر میز صبحانه ی کارگاهی ما هم تمام شد و تازه امروز فهمیدیم که این نشست چقدر به نفع دین و دنیای ما بود ، وقتی در مورد آن حرفی زده می شد بدلایلی بحساب گناه نوشته نمی شد ( یک دلیل اینکه ملت بدلیل اینکه واقعا نمی دانستند از چی حرف...
-
ریاضیات جدید
یکشنبه 3 آذر 1392 13:09
8 = 1 + 5 تازه تر اینکه همه سر نتیجه توافق کرده اند !!!!!
-
اول هفته ای ...
شنبه 2 آذر 1392 13:25
آقا نکن ... خلاف نکن !! خلاف می کنی ، بکن ... ولی حداقل ملاحظه کن !!! دیروز صبح فوتورافچی آمد دنبالم و رفتیم یک مجلس ختم ، از این سو به آن سو !! ، مجلس ختم رفتن بعضی وقت ها یک برنامه ی یک روزه محسوب می شود ... البته ما وقتی وارد مسجد شدیم که صدای یاالله بلند شد و دعای ختم مجلس را می خواندند !! برای شنیدن حرفهای آخوند...
-
...
جمعه 1 آذر 1392 19:21
-
توهم
پنجشنبه 30 آبان 1392 21:36
-
بین دو میو !!
پنجشنبه 30 آبان 1392 21:07
در کارخانه روی هم رفته بیست - بیست و پنج تا گربه هست !! و با وجود اینکه تعداد زیادی بحساب نمی آیند ولی کلکسیون جالبی برای گربه شناسی هستند ... یکی از اینها که فعلا فرماندار منطقه است (!) مورد غضب اکثریت همکاران و مورد عنایت اقلیتی تو سری خور است !! البته یک گربه بیشتر نیست ولی مردم در موجودات و اشیاء اطراف خود ، خود...
-
محکم ببار ...
چهارشنبه 29 آبان 1392 13:56
-
شبگردی ...
سهشنبه 28 آبان 1392 23:25
امروز به دعوت همکاران رفتم فوتبال ، فوتبال بازی کردن منهم داستانی شده است !! یک ساعت بازی می کنم و دو هفته می لنگم ... وقتی به خانه برمی گشتم هوا کاملا سرد شده بود ، هواشناسی هم از امشب آغاز زمستان را اعلام کرده است !! حوالی ساعت 20 به سرم زد که بروم کمی قدم بزنم ، برای همین رسما شال و کلاه کردم و از خانه زدم بیرون ،...
-
نه ...
سهشنبه 28 آبان 1392 12:08
عجب سکوت بلندی ، عجـب تب سردی عجب حدیث غـریبی حکایت مردی ... تو رفته ای که نیایی و حسرتم این است نه می شود که بمیرم ٬ نه این که برگردی!
-
تشنه بر سر دیوار ...
دوشنبه 27 آبان 1392 19:59
-
توهم
دوشنبه 27 آبان 1392 05:12
-
خوابگردی ...
یکشنبه 26 آبان 1392 06:08
تمام دیروز یک فکر مرا بخود مشغول کرده بود و آن نوشتن ادامه داستان بود ، چند هفته ای از آخرین نوشتنم فاصله افتاده بود و برای همین نوشتن هی سخت تر و سخت تر می شد ، کم کم داشتم به این نتیجه می رسیدم که باید دنبال دلیلی بگردم که باعث می شود ننویسم ... تا اینکه کتاب " مرشد و مارگاریتا " را خواندم ، برخلاف...
-
آزمون سخت ...
شنبه 25 آبان 1392 21:01
-
...
شنبه 25 آبان 1392 12:44
-
دیر نوشت ...
جمعه 24 آبان 1392 11:26
با صدای زنگ بیدار شده و دیدم یکی پشت به آیفون ایستاده و معلوم است یک سینی بزرگ در دست دارد ... خانه ی قدیمی یک حسنی داشت و اینکه به صدای در می رفتیم تا پای در ، هر چی بود آنجا می دیدیم ، حالا آدم از آیفون می بیند و سختش می آید اینهمه راه برود ( آنهم با آسانسور !! ) خلاصه اینکه رفتم و سهم یکی از همسایه ها را هم گرفتم و...
-
لیلاج
پنجشنبه 23 آبان 1392 11:22
( سید علی صالحی )
-
...
چهارشنبه 22 آبان 1392 20:52
-
دیشب و یک تجدید خاطره ...
چهارشنبه 22 آبان 1392 13:25
۲۸ سال پیش ، شاید 14 - 15 سال بیشتر نداشتم !! یک روز توی محله پچ پچ افتاد که امشب همه جمع می شوند توی محله دباغخانه و ساعت 20 دسته ی شاه حسین گویان راه می اندازند !! خبر بهمین اندازه بود و کسی خبر نداشت چه کسی متولی است و سر و ته قضیه معلوم نبود ... آن روزها چند سالی از انقلاب می گذشت و دسته های شاه حسین گو که در زمان...
-
یا حسین شهید ...
سهشنبه 21 آبان 1392 21:24
-
شب نوشت ...
دوشنبه 20 آبان 1392 23:53
بعضی وقت ها عادت کردن به یک رفتار یا چیز یا شخص چنان آرام به زندگی روزمره ما تزریق می شود که حضورش را احساس نمی کنیم و زمانی متوجه می شویم که برای خودش باندازه ی کافی ریشه دوانده است ... من معمولا تا 19عصر در کارخانه می مانم و همیشه در زمان بازگشت یک چرت 15 - 20 دقیقه ای توی ماشین می زنم ، حالا اگر خیابان ها بیش از حد...
-
دوست من !!
دوشنبه 20 آبان 1392 19:17
-
سفری به دیگر سو ...
یکشنبه 19 آبان 1392 19:39
دو روز است که سرمان گرم کفن و دفن شده است ، هر سال حوالی تاسوعا و عاشورا که می شود در خانواده ی ما یکی رفتنی می شود ... دیروز پدرخانم برادر بزرگم فوت کرد ، البته از این آدرسی که دادم شاید نشود صمیمیت خانوادگی را نشان داد ، ولی فوت شده از سال 1330 رفیق پدرم بود و شاید وصلت بین دو فرزند هم نتیجه ی این رفاقت دور بود ،...
-
آموخته ام ...
شنبه 18 آبان 1392 16:03
-
فال تاروت ...
شنبه 18 آبان 1392 11:23
-
پایان هفته ...
جمعه 17 آبان 1392 22:09
پنجشنبه عصر کمی زود به خانه برگشتم ... و سر شب با یکی از دوستان قرار داشتم برای تجدید دیدار و کمی قدم زدن و بیشتر از هردوی آنها کمی درددل !! سر راهمان سری به یکی از پاساژهای مسیر زدیم تا دوستم با برادرزاده اش دیداری داشته باشد ، منهم سری به مغازه های پاساژ زدم ، یک طرح جدیدی گذاشته بودند و چاپ عکس با آن شرایط را...