-
حکایت ...
جمعه 26 مهر 1392 13:54
مردی بود بسیار متمکن و پولدار روزی به کارگرانی برای کار در باغش نیاز داشت. بنابراین ، پیشکارش را به میدان شهر فرستاد تا کارگرانی را برای کار اجیر کند. پیشکار رفت و همه ی کارگران موجود در میدان شهر را اجیر کرد و آورد و آن ها در باغ به کار مشغول شدند. کارگرانی که آن روز در میدان نبودند، این موضوع را شنیدند و آنها نیز...
-
اوقات بطالت ...
جمعه 26 مهر 1392 12:46
دیروز مهمان داشتم ، یکی از دوستان ( چل برگ ) آمده بود تبریز ... قراری گذاشتیم و دیداری تازه کردیم ، حرف برای زدن همیشه هست ، برای ما که عادت داریم پشت سر دیگران حرف بزنیم هیچگاه حرف کم نمی آید ولی قدم زدن بدون حرف زدن در کنار یک دوست عالمی دارد ، البته شاید خیلی ها نپسندند !! وارد بازار مسقف تبریز شدیم ، ترافیک سنگینی...
-
...
پنجشنبه 25 مهر 1392 15:24
-
راه می رویم ، در خیابان فکر !!
پنجشنبه 25 مهر 1392 12:03
دیروز را تا رفتن آفتاب در خانه ماندم تا بقول دوستم دست قصاب ها به من نرسد و از کشت و کشتار عید قربان جان سالم بدر برده باشم !! البته ظهر یکی از آشنایان یک نایلون بزرگ گوشت آورد و یک سفارش دوقبضه بالای آن که برسانیم به مستحق هایش !! آدم در این دور و زمانه گیج می ماند که چکار بکند ، طرف پای پول برسد می تواند یک گله را...
-
توهم
پنجشنبه 25 مهر 1392 00:42
-
تبریک ...
چهارشنبه 24 مهر 1392 00:15
-
تهوع روزانه ...
سهشنبه 23 مهر 1392 14:02
اول صبحی که وارد کارخانه شدم متوجه شدم که چشمان عده ای دنبال گمشده ای می گردد و فهمیدم که انتظار داشتند که امروز از آنها بخاطر عید قربان پذیرایی شود !! خب ... تیرشان به سنگ خورده بود و از همان قدم های ابتدایی داشتند دنبال کسانی که معلوم نیست خبر داشتند یا نداشتند بد و بیراه نثار می کردند !! بعضی وقتها جای کوچک و بزرگ...
-
مکالمه ...
دوشنبه 22 مهر 1392 22:37
- " دادو به نظرت ، فهمیدن اینکه بین سبک های تفکری که استینبرگ مطرح کرده و نگرش و رفتار زیست محیطی در آدم ها ، رابطه هست ؛ چیز مهمی است ؟ " - " نفهمیدنش چطور !؟ ... ما بیسوادیم ، ما را فهم کش نکن !! "
-
هول هولکی فرمودیم ...
دوشنبه 22 مهر 1392 22:30
-
مقدسات اجتماعی ...
دوشنبه 22 مهر 1392 12:45
دیشب بالاخره خسته شده و از پای نت بلند شدم و رفتم کنترل تلویزیون را برداشتم و نشستم مقابلش !! حضرت مادر کم مانده بود برود موبایل را بیاورد از من عکس بگیرد چون حضور من پای تلویزیون خیلی بندرت اتفاق می افتد !! خلاصه اینکه چند تا کانال بالا و پائین رفتم و شاید بدلیل تازگی داشتن برایم جالب بود و هر کانالی را چند دقیقه...
-
...
یکشنبه 21 مهر 1392 13:21
-
مرکز خرید جواهر ...
شنبه 20 مهر 1392 23:37
امروز بعد از ظهر رفته بودم مراسم ختم پدرخانم یکی از دوستان ، البته با برادرخانمش هم سال گذشته چند ماهی در فوتبال بودیم و خانمش هم چند باری در ددرهای ما حضور داشته ... یک مداحی هم در مسجد بود که از هر هنری خالی بود ، عموما مداحان این مراسم ها در یکی از سه مشخصه ی تلاوت قرآن ، شعر خوانی ، نوحه سرایی باید قدرت داشته باشد...
-
میل معکوس ...
شنبه 20 مهر 1392 13:16
دیروز عصر بهمراه فوتورافچی برای بدرقه ی عصر دلگیر جمعه ، راه افتادیم به قصد بستنی خوران ، یکی از نشانه های درون شناسی انسان این است که آدمی توجه کند به آنچه دلش می خواهد ؛ دقیقا چیزی که برای ما ضرر دارد بطرف آن کشیده می شویم !!! داستان دادن پیشنهاد بستنی از طرف زوج فوتوراف هم از این قاعده بود و در حالیکه هر دو سوزش...
-
کش نوشت ...
جمعه 19 مهر 1392 16:39
از اینجا ...
-
روز تعطیل !!
جمعه 19 مهر 1392 14:42
دیشب کمی دیروقت بود که خوابیدم ، اولین بار که بیدار شدم دقیقا یک ربع بعد از خوابیدنم بود ، اگر ساعت به کمکم نیامده بود فکر می کردم حداقل 4-5 ساعت را خوابیده ام ، بدبختی اینجاست که خواب هم دیده بودم !! وقتی فهمیدم که سرم کلاه رفته دوباره خوابیدم و این بار هر یک ساعت که می گذشت بیدار می شدم ... از حوالی ساعت 4 صبح هم...
-
خلاصه نویسی ...
پنجشنبه 18 مهر 1392 10:23
دیروز برای من یک روز آرام کاری - زندگی بود ، و از طرفی یک روز شلوغ فکری !! شلوغ بودن فکر همیشه ناراحت کننده نیست ولی اگر لازم باشد برایش شاد بود باید به نتایجی که بدست می آید نگاه کرد ، و اگر دلیلی برای شاد نبودن از این اشتغال بگردیم باید متاسف انرژی زیادی باشیم که پای آن سوزانده ایم ؛ انرژی عظیمی که برای زندگی به آن...
-
...
چهارشنبه 17 مهر 1392 00:20
-
تقارن ها ...
سهشنبه 16 مهر 1392 10:01
تقارن زمان ها و مناسبت ها در زندگی روزمره ی ما انسان ها یک امر جاافتاده است ، بعضی از تقارن ها اتفاقی هستند و بعضی را خودخواسته اعمال می کنیم ، برای مثال روزهای خاصی از سال را برای کارهای خاصی انتخاب می کنیم تا تقارن خودخواسته داشته باشیم ؛ همین روزهای میلاد و مراسم ها مختلف عروسی و عقد و ... نمونه روشن آن است !! برخی...
-
توهم
سهشنبه 16 مهر 1392 00:15
-
خواب نما ...
دوشنبه 15 مهر 1392 16:16
-
هفته تکریم ازدواج ...
دوشنبه 15 مهر 1392 11:19
برخلاف دیروز که گوشی ام در استراحت مطلق بسر می برد ، از اول صبح یا زنگ می خورد یا اس ام اس می خوانیم !!! دلخوشی ها هم کم نیست یکی به در می زنند و دو تا به تخته !! ولی یکی زیادی خوشمان آمد ، نمی دانم محتوایش مطلوبیت را بالا برده بود یا چون وقت صبحانه آمد و کیف مان کوک بود محبوبیت اش افزون شد ...
-
سرشاری یک خوشه انگور ...
یکشنبه 14 مهر 1392 09:52
قایقی خواهم ساخت خواهم انداخت به آب. دور خواهم شد از این خاک غریب که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه عشق قهرمانان را بیدار کند.
-
...
یکشنبه 14 مهر 1392 09:31
-
جشن مهرگان ...
شنبه 13 مهر 1392 13:33
دیشب خانه ی دوستم دعوت بودیم برای شام ؛ البته به تحرکاتی مشکوک شده بودم ولی دوست داشتم دلیل جمع شدن چیز دیگری باشد ... ولی انگار دستهایی در پس پرده با هم یکی شده بودند !! اولین کسی هم که جریان را لو داد فوتورافچی بود ، شکر خدا با همه ی خباثتی که دارد زرنگی ندارد ، که البته اگر این هر دو را با هم داشت چه اعجوبه ای می...
-
نفس های آخر دریاچه ...
جمعه 12 مهر 1392 18:57
نمی دانم در لحظات پایانی زندگی کسی بالای سرش بوده اید ، این اتفاق می تواند برای خیلی ها افتاده باشد ، مخصوصا در بیماری های امروزی چنین ملاقات هایی با مرگ برای خیلی ها رخ داده است ... امروز باتفاق دوستان قرار شد سری به باغات انگور ارومیه بزنیم ، قبل از اینکه به مقصد برسیم بایستی از کنار بیمار رو بمرگی عبور می کردیم که...
-
روزنگار ...
پنجشنبه 11 مهر 1392 12:41
امروز در کارخانه اولین اخبار مربوط به حرفهای نتانیاهو بود !! جالبی شخصیت این حکمران یک وجب از کره زمین این است که در داخل کشور راست و چپ و میانه رو و مراغه رو و ... در مخالفت با او هم رای هستند !! === گزینه داغ و البته ولرم فوتبال امروز روی میز صبحانه بود ، استقلالی ها با همه زوری که زدند نان مردانگی و با مرام بودن...
-
یک روز در خانه ...
پنجشنبه 11 مهر 1392 09:54
پریروز اصاب مصاب نداشتم ، با اینکه تمام بعد از ظهر را با یکی از دوستان بودم که باندازه ی کافی حرف زدن با او آرام بخش است و مراسم شبیه شام برگزار کرده بودیم و ... ولی اینها بار انباشته شده روی اعصابم را نکاسته بود برای همین برای دیروز مرخصی رد کردم ... وقتی به خانه رسیدم ناهار روز بعدم روی میز بود و خبر دادم که فردا...
-
توهم ...
چهارشنبه 10 مهر 1392 12:10
-
" نمایشگاه کتاب " و " سوپ و سالاد لوتوس " ...
چهارشنبه 10 مهر 1392 00:26
امروز باتفاق یکی از دوستان رفتیم و یک مجلس چهلم پاس کردیم ، کمی هم در مورد ناهنجاری های رفتاری و فرهنگی موجود در جامعه حرف زدیم ... بعد رفتیم نمایشگاه کتاب ... نمایشگاه از سال قبل بهتر بود ولی برای ما حظی نداشت ، بهرحال ما نوبت حظ بردنمان تمام شده است و چیزی به دندان خریدمان خوش نیامد ... چیز جدیدی هم وجود نداشت !!...
-
رنج بودن ...
سهشنبه 9 مهر 1392 09:39
یکی نوشته بود ؛ مردم دو گروه هستند : بعضی ها نمی توانند بفهمند !! بعضی ها نمی توانند نفهمند !! بعد در جای دیگری نوشته بود ؛ دقت کردید ! بعضی ها از فکر کردن بیش از هر چیز دیگر رنج می برند !؟ === نوشتم : مشکل زندگی من این است که هم خدا را می خواهم و هم خرما را !! نوشت : من هم همچنین !! نوشتم : مشکل اینجاست نه خرماها...