-
توهم
جمعه 11 بهمن 1392 18:25
20 مردی که وسط میدان ایستاده بود ، دست اش را بلند کرد و حرکتی مانند زدن شلاق را نشان داد ، ناگهان خطی از آتش مانند شلاق بر پیکر مردی که روی زمین افتاده بود نشست ، صدای سوزناک و دردناکی از مرد بلند شد ... این حرکت چند بار تکرار شد ، حاضرین هم با هر حرکت دستی که بصورت شلاق بر بدن آن مرد وارد می شد صدای تشویق شان بلند می...
-
زیر باران ...
جمعه 11 بهمن 1392 14:54
دیشب مهمان داشتم ، البته خودخوانده بودند !! مهمان خودخوانده هم عالمی دارد ، کمی که نشستند و از سر و کول خانه بالا رفتند ، وقت شام شد ... گفتم : " شام چی می خورید !؟ خودم شام تهیه کنم ، یا بروم برایتان از بیرون شام بگیرم ، فست فود می خواهید یا فود پد رو مادر دار !؟!؟ " ترجیح دادند فست فود بخورند که ریسکش کمتر...
-
تفسیر جهان در نیم ساعت ...
پنجشنبه 10 بهمن 1392 13:10
خدا گر به حکمت ببندد دری به رحمـت گشاید در دیگـری امروز متوجه شدم که اگر کار خدا زیاد به گیرپیچ نمی خورد بخاطر این است که شکسته نفسی نمی کند !! پشت بند کَرَمَش منانیت دارد در حد تیم ملی !! ما وقتی بندرت خوبی هم می کنیم یادمان می رود بهمان اندازه ی بندرت ، منت هم بگذاریم و برای همین خوبی های بندرتمان بعدا برایمان دردسر...
-
این نیز بگذرد ...
چهارشنبه 9 بهمن 1392 20:32
-
تاثیرات تی وی ...
سهشنبه 8 بهمن 1392 13:48
محکم ببار باران ... نم نم علاج من نیست ... === امروز دارد باران می بارد ... زمستان هم زمستان های قدیم که این وقت از سال بایستی بچه های محل جمع می شدند و هر کس از خانه خود بیل و کلنگ آورده و یخ های کوچه را می شکستند و می بردند بیرون تا یخهای روی هم انباشته شده برای خودشان پله نشده بودند و تردد ماشین ها را با مشکل مواجه...
-
روی خط جوانی ...
دوشنبه 7 بهمن 1392 11:21
دو روز پیش که تاکسی گرفته بودم تا بروم فوتبال ، اتفاقی مجبور شدم کمی برنامه ی رادیو را گوش بکنم ، اول از همه بگویم که من یک امتیاز هویجوری به ماشینی می دهم ( و البته راننده ای !! ) که از رادیو استفاده بکند ، مخصوصا ماشین هایی که خدمات عمومی می دهند ...... زمان گوش دادن های من به رادیو به سالهای دور برمی گردد ، روزهایی...
-
...
دوشنبه 7 بهمن 1392 10:29
-
بگرد ، هست !!
یکشنبه 6 بهمن 1392 08:02
-
دیروز و امروز ...
شنبه 5 بهمن 1392 20:26
دیروز روز خوبی بود ، فقط ددرش کم بود ، در عوض از همان ابتدای روز بیرون از خانه بودم ، یکی از دوستان که از همنوردان قدیمی محسوب می شود و شکر خدا بهبود یافته و دیگر کوه نمی رود ، قصد خانه خدا را داشت و با اس ام اس یکی از دوستان خبر رسید که در خانه شیرینی و میوه می دهد و حلالیت می گیرد ... همسایه طبقه ی بالایی هم باتفاق...
-
توهم
شنبه 5 بهمن 1392 13:29
-
بدون شرح ...
جمعه 4 بهمن 1392 13:15
-
روی خط فریب ...
پنجشنبه 3 بهمن 1392 21:36
مردی با دوچرخه به خط مرزی می رسد. او دو کیسه بزرگ همراه خود دارد. مامور مرزی می پرسد : " در کیسه ها چه داری؟ " او می گوید: " شِن " مامور او را از دوچرخه پیاده میکند و چون به او مشکوک بود ، یک شبانه روز او را بازداشت میکند ، ولی پس از بازرسی فراوان ، واقعاً جز شن چیز دیگری نمییابد. بنابراین به او...
-
هنگ فکری ...
چهارشنبه 2 بهمن 1392 23:56
دیروز مادر رفت تهران ، دیشب بعد از اینکه رسیدم خانه باتفاق دوستی رفتم بیرون ، شام را هم بیرون بودم ، رفتیم یک فست فودی را که تازه شروع بکار کرده را تست زدیم ... عصرو دیروز رفته بودم فوتبال و ترازو بعد از مدتها عدد 91 را نشان می داد ، برای همین با خیال راحت نشستم برای خوردن ، سر موضوعات مختلفی حرف زدیم ، گاهی اوقات مغز...
-
نکته ...
چهارشنبه 2 بهمن 1392 19:43
-
...
سهشنبه 1 بهمن 1392 19:01
-
توهم
دوشنبه 30 دی 1392 23:48
-
نامردمی ها ...
دوشنبه 30 دی 1392 23:28
امروز روز خوبی نبود ، از همان ابتدای صبح بوی فتنه می داد ... و بعد شرکت در یک جلسه فرمالیته !! بقول یکی از همکاران : " اینکه دروغ می گویی مهم نیست ، مهم این است که فکر می کنی باور کرده ام !! " در روزگار فتنه طرفین دوست دارند چیزی که می خواهند دیده شوند و نه آنچه که هستند ، و برای همین از کسانیکه بی پرده آنها...
-
روز خریدهای بزرگ ...
یکشنبه 29 دی 1392 23:28
امروز در ادامه ی بی آبی دیروز باز هم آب نداشتیم ... حوالی ساعت 11 صبح با تلفن یکی از دوستان رفتم تا سر کوچه ؛ چند وقت پیش با هم رفته بودیم سراغ یک کفاش دست دوز که داستانش را نوشته بودم ، دیروز دوستم رفته بود و کفش ها را گرفته بود و آمده بود ... کفش ها را گرفتم و به خانه برگشتم ، دوباره آنها را به پا کرده و رفتم تا کمی...
-
پای نت ...
شنبه 28 دی 1392 20:51
امروز قرار بود بروم فوتبال ... سه شنبه ها تایمی که داریم بیشتر بزرگسال هستند و سر و زبان شان بیشتر از دست و پای شان کار می کند !! و تقریبا تمام وقت صدای کری خواندن و جر زدن و ... سالن را پر می کند !! شنبه ها به جوان تر ها می روم که انرژی شان زیادتر است و پا به پای آنها دویدن واقعا طعم فوتبال می دهد ، قدیم نبود والا می...
-
...
شنبه 28 دی 1392 19:32
-
روز خوب از صبحانه اش پیداست ...
جمعه 27 دی 1392 17:36
جمعه گذشته قرار بود یکی از دوستان که مسئول امداد و نجات است بیاید دنبالم و با هم برویم سرکشی پایگاه های ثابت و تیم های امدادی که در پیست اسکی حضور دارند و هم وظیفه ی کاری باشد و هم فال و تماشا برای من !! البته ناگفته نماند که قرار بود شب پنجشنبه هماهنگ کنیم ، جمعه شد و خبری نشد و من گذاشتم به حساب مشغله های کاری هلال...
-
نقاشی ...
پنجشنبه 26 دی 1392 23:58
مردم چه ها که خلق نمی کنند با هنرشان !!! ***
-
روزگار خوشی ...
چهارشنبه 25 دی 1392 23:45
دیروز رفتم فوتبال ، مردم انصاف را خوب تشخیص می دهند و قبول می کنند ؛ هر چند همیشه به چیز کمی بیشتری راضی می شوند ، شاید سنگ پایه ی طمع از همین جاست که گذاشته می شود !! دو هفته است که تیم ها را خودم تعیین می کنم ؛ و روش اعلام من جوری ست که هم باعث دلخوشی می شود و هم اینکه کمی بیشتر از رضایت تیم مقابل را تامین می کند ،...
-
حال ما در آینه فال ما !!
سهشنبه 24 دی 1392 11:38
-
توهم
دوشنبه 23 دی 1392 17:17
-
محکمات و متشابهات ...
یکشنبه 22 دی 1392 13:58
تاریخ و کلا هر چیزی که زمان بر آن تاثیر گذاشته باشد ، بدلیل تغییرات محسوس و نامحسوس در رشد و نمو فرهنگی و معرفتی و ... برداشت و فهم از مسایل را مختلف می کند ، برای همین جریان محکمات و متشابهات را پیش می آورد ، این مورد یکی از نکات بسیار ظریف در فهم و یک شکاف مناسب برای سوءاستفاده برای زدن خود به نفهمی می باشد !! برخی...
-
...
شنبه 21 دی 1392 15:47
-
عدالتِ درمانی و سلامتِ عمومی ...
جمعه 20 دی 1392 19:45
حوالی ساعت 16/30 ، تنها در خانه نشسته بودم و بعد از یک وبگردی خسته کننده ، مشغول نوشتن قسمت هایی از داستان بودم و دقیقا در یکی از شوک آورترین جاهای داستان ، ناگهان صدای تلویزیون در خانه پیچید ... از اتاقم بیرون آمده و به پذیرایی که تلویزیون آنجا قرار دارد رفتم ، مادرم را صدا زدم ، البته می دانستم که ساعتی پیش برای...
-
برف نازی ...
جمعه 20 دی 1392 12:55
چه معنی دارد ساعت 6 صبح برای آدم اس ام اس بیاید ؛ آنهم از فال حافظ جیجیتالی ... و آدم را بدخواب بکند ؛ آنهم صبح روز جمعه ای !!! === یک دوستی داشتم که خوشبختانه حالا هم دوستش دارم ، زمانیکه داشت ازدواج می کرد یکی از خطوط قرمزی که تعیین کرده بود ، عشقش به اسکی بود و گفته بود که یک نامزد دیگر هم دارد که موقع زمستان سر و...
-
یاد ایام
پنجشنبه 19 دی 1392 19:35
دیشب معلوم بود که جومونگ ( منظور همان سرزمین بادها !! ) را چهارچشمی نگاه کرده بودم ،برای همین نصفه شبی شده بودم شبح سیاه و از شب به این درازی استفاده ی خیلی کوتاهی برای خواب کرده و مابقی را بیدار بودم .... اواسط هفته که رسید دلم سفر می خواست ، از نوع شدید و دور ددر !! برای همین هوس کرده بودم زنگ بزنم و چند تا بلیط دور...