دو روز پیش که تاکسی گرفته بودم تا بروم فوتبال ، اتفاقی مجبور شدم کمی برنامه ی رادیو را گوش بکنم ، اول از همه بگویم که من یک امتیاز هویجوری به ماشینی می دهم ( و البته راننده ای !! ) که از رادیو استفاده بکند ، مخصوصا ماشین هایی که خدمات عمومی می دهند ......
زمان گوش دادن های من به رادیو به سالهای دور برمی گردد ، روزهایی که پای کوه می نشستیم و خلوتمان را با برنامه " صبح جمعه با شما " پر می کردیم ( البته نه از طریق مردم آزاری و بلند کردن صدا تا همسایگان معذب شوند !!! ) و ظهرها سر سفره ناهار ششدانگ حواسمان به " قصه ظهر جمعه " بود ... بعدتر ها که جوانتر شدیم و فهمیدیم به چیزهای الکی تری هم می توان خوش بود کارمان به برنامه " در انتهای شب " هم می کشید !!! و وقتی از همه چیز خسته می شدم ، رادیو مصر را می گرفتم و اخبار و برنامه های عربی گوش می دادم ، لذت بردن ربطی به فهمیدن ندارد !!! شاید به خیلی ها بربخورد ، ولی واقعیت لذت های امروزی چیزی بیش از این نیست ، و خیلی اندک هستند کسانیکه در اوج فهمیدن ( و غالبا رنج کشیدن که نتیجه فهم است و تحمل نادان !! ) می توانند از سرشاری و لذت بودن بهره مند شوند !!
القصه زیاد از موضوع پرت نشویم ...
رادیو برنامه ی " روی خط جوانی " پخش می کرد ، و سوالی که طرح کرده بودند با موضوع " دیروز ، امروز ، فردا " بود و اس ام اس هایی که برای برنامه ارسال می شد و یا مطالبی که مجری های برنامه استفاده می کردند کلا جملاتی بود که در سراسر اینترنت ریخته است ، و هر چه مطلب بی صاحاب تر ، مشتری پسند تر !!!
منم که حساس !! ، برای اینکه حواسم زیاد پرت نازی بغل دستی ام نشود (!) ، سعی می کردم حواسم به برنامه پخش شده باشد ... برای همین کمی هم حرص خوردم ، نحوه ی مطرح کردن موضوع و مخاطب پسند کردن آن و به هر جواب و تلفنی با گشاده رویی بله گفتن شاید برای یک برنامه موفقیت محسوب بشود ولی اجحافی که در مورد موضوع می شود و بد آموزی هایی که در زمان های دیگری خود را بروز خواهند داد از باری که بر گردن نحیف برنامه سازان می گذارد نخواهد کاست ...
دیروز ، امروز و فردا ، را همیشه شنیده ایم و در حرفهای دیگران لمس کرده ایم ... کنار هم گذاشتن این سه کلمه در سخنان سیاصتمداران بیشتر بوی حقه می دهد و با افعالی که عمرشان تا ساعات پایانی انتخابات و برای جذب مشتری در زمان قبل از انتخابات است شروع و شعارهایی که نتایجشان تا پایان عمر همان رای دهندگان بدست نمی آید برای همه ملموس است !!! آیا واقعا فکر کرده اید که تقسیم بندی عمر انسان به سه بازه دیروز ، امروز ، فردا ، کار چه کسانی بوده است و چه کسانی از آن نفع زیادی می برند !!!
تقسیم بندی های مربوط به گذشته ، حال و آینده را چگونه انجام می دهیم و یا برایمان انجام می دهند !؟ حال می تواند آنقدر بسته فرض شود که شامل یک لحظه و یک دم بشود ، می تواند از آغاز روزی باشد که در آن هستیم و بار معنایی کلمه را برایمان تداعی بکند ، می تواند یک بازه ی بازتر از لحظه ی تصمیم تا اجرا باشد ، و هر چه این گستره ی حال بیشتر بشود لاجرم سهم گذشته و آینده را کم خواهد کرد ... ولی بنظر می رسد باز شدن این بازه زیاد به صرفه نباشد !! امروزه روزگار تساهل و تسامح است ، اشتباهات زیادی که در سایه سرعت نامعقول زندگی ها پیش می آید (!) و رفتارهای زننده ای که در سایه چشم و هم چشمی ها تولید می شود (!) طلب می کند که یک فرهنگ سازی اجباری از پائین ( فشارات اجتماعی ناگزیر !! ) و یک فرهنگ سازی اختیاری از بالا ( فشارات اجتماعی منفعت طلبانه !! ) صورت بگیرد و تا جائیکه امکان دارد سهم امروز را به کمتر از یک روز و شاید 8 - 10 ساعت تقلیل بدهد و ماقبل آن را گذشته بنامد ( برای سرپوش گذاشتن به اشتباهات !! ) و آینده هم که ( فرصتی که ما در آن اختیاری نداریم !! ) صرفا بدرد تخیل و آرزو پروری می خورد !!!
اگر ما " حال " را از زمان تولد تا زمان مرگ بگیریم ، چقدر در ارتقای شخصیتی مان تاثیر خواهد داشت ، چقدر به افکارمان بها خواهد داد ، چقدر ما را سنگین تر خواهد کرد ( اگر با چشم بسته زندگی بکنیم ! ) ، چقدر ما را سبکبالتر خواهد کرد ( اگر با فهم و دید باز زندگی بکنیم ! ) ، آیا منطقی در مغزمان اجازه ی رشد خواهد یافت که زیباترین آغوش زندگی مان را به آغوش خانه سالمندان بسپاریم تا دیگران در قبال کمی پول وظیفه ی ما را انجام بدهند ، آیا دوستی را بخاطر ازدواج کنار خواهیم گذاشت ، آیا اندیشه ای که برایمان عزیز بود را در پستوی ذهنمان مخفی خواهیم کرد ، آیا باور اینکه باری که بر دوشمان هست نه فقط بار امروز که فردا زمین گذاشته شده و نام گذشته خواهد گرفت ، بلکه باری ست که شامل تمام زندگی مان هست که باید به آینده ی بعد از مرگ برود ، تلنگری کافی برای بیداری ما نخواهد بود که ببینیم ، که بفهمیم ، که رعایت کنیم حقوق دیگران را ، که رعایت کنیم حقوق خودمان را ، که رعایت کنیم زمین را ، که رعایت کنیم زمان را ، که ...
که بدانیم متضرر اصلی اندیشه ی " تسامح و تساهل " کسی جز ما نخواهد بود و بدانیم سود واقعی این اندیشه و ترویج آن در جامعه را چه کسانی می برند !؟!؟