-
بعد از افطاریه ...
چهارشنبه 19 تیر 1392 21:34
مثل سال های قبل امسال هم بعد از افطار به کوه خواهم رفت ... بعد از ظهر چند ساعتی خوابیدم ، قبل از افطار چند قدمی رفتم بیرون از خانه ، یک دیداری هم تازه کردم ... پای سفره ی افطار ، آنهم اگر مهمان باشد ، سفره آنقدر متنوع و رنگین هست که از هر کدام لقمه ای می شود یک عالمه غذا !! آماده شوم برای رفتن به کوه ... امشب شب اول...
-
به مهمانی خدا برویم ...
سهشنبه 18 تیر 1392 20:50
-
روژان ( 42 )
سهشنبه 18 تیر 1392 12:01
-
فرهاد تاس ... اتچ شیرین !!
دوشنبه 17 تیر 1392 14:15
از قدیم می گفتند : " تاس همیشه طرف آدم ناشی است !! " درسته که من تاس نیستم ولی دوستان تاس زیاد دارم و برای همین منهم بودم طرف ناشی را می گرفتم !! دلیل اش هم اینکه آنهایی که کاربلد و وارد هستند باندازه ی تجربه شان اعتیاد هم دارند ، ولی آدم ناشی با یک شکست می تواند منصرف بشود و برود ، برای همین باید هوای آدم...
-
...
دوشنبه 17 تیر 1392 00:15
-
روزی در دفتر عمر ... ( بخش دوم )
یکشنبه 16 تیر 1392 13:22
قسمت اول خاطره ی ددر کوهی ما تا پای دریاچه قله سبلان بود ، البته چیزهایی که نوشته بودم قسمتی از آنچه بود که بر سرمان آمده بود ، در این قسمت که سعی می کنم آخرین قسمت باشد به ثبت دو ماجرای جالب و پائین آمدن از سبلان اشاره خواهم کرد ... زمانیکه من به دریاچه رسیدم ، 4-5 نفری کنار سنگ ها بودند و از قرار معلوم یک نفر داشت...
-
عجیب تر از خیال ...
شنبه 15 تیر 1392 19:37
صبح که بیدار شدم اول تلویزیون را باز کردم ، شب یکی توی گوشم خوانده بود صبح بازی ایران و کوباست ... اولین صحنه ای که دیدم سرویس فوق العاده سنگین کوبایی بود و دفاع توی زمین ایران گیج ماند که با این موشک هوا به زمین چکار بکند !! یاد خودم افتادم و اولین مواجهه ام با سرویس پرشی که آن زمان نجاتی در تیم ایران خودرو می زد و...
-
روزی در دفتر عمر ... ( بخش اول )
شنبه 15 تیر 1392 13:20
همچنانچه روز پنچشنبه خبر داده بودم ، عصر پنجشنبه باتفاق دوستان راهی مشکین شهر شدیم تا اگر بخت از زمین و آسمان یاری کرد با حضور در بالای قله و کنار دریاچه زیبای سبلان یک خاطره ی ماندگار دیگر را ثبت بکنیم ... مسیرمان را جوری انتخاب کرده بودیم تا هم از ترافیک آخر هفته ی ارسباران در امان باشیم و هم اینکه از آرامش و زیبایی...
-
کوهستان خاطرات ...
پنجشنبه 13 تیر 1392 16:14
عصر راهی مشکین شهر برای صعود به قله سبلان خواهم بود ... اگر آسمان یاری بکند ، ایشالا فردا بطرف قله حرکت خواهیم کرد و در کنار دریاچه قله ی سبلان جای همه را خالی خواهم کرد ، حتی آنها که دیگر یادی از ما نمی کنند !! عکس از فوتورافچی !!
-
به کجا چنین ...
پنجشنبه 13 تیر 1392 11:37
دیروز عصر رفتم سلمانی تا مگر استاد سلمانی کمی سرم را سامان بدهد ، سلمانی جماعت هم مثل راننده تاکسی بدلیل اینکه اصولا تنها ماندنش زیاد است برای همین زود به حرف می آید و بدبختی فعلی کشور ما این است که همه بنوعی می خواهند نشان بدهند از همه چیز سر در می آورند و در همین راستا مهم نیست بحث روی میز چی باشد ، از همان حرف می...
-
گفتگوی جراح با مکانیک
پنجشنبه 13 تیر 1392 01:28
استاد مکانیک داشت سرسیلندر یک ماشین هوندا را باز می کرد که چشمش به یک جراح مشهور قلب افتاد که به داخل تعمیرگاه می آمد. جراح داخل شد و منتظر ماند تا مکانیک بیاید و نگاهی به ماشینش بیندازد. ناگهان مکانیک با صدای بلند گفت: « سلام دکتر، می خواهی یک نگاهی به این موتور بیندازی؟ » جراج که قدری متعجب شده بود، نزدیک تر رفت و...
-
خیال ...
چهارشنبه 12 تیر 1392 00:19
-
لعنت بر دهانی که بی موقع باز شود ...
سهشنبه 11 تیر 1392 16:57
چند پست قبلی د رمورد رفتن تعدادی از همکاران به قله سبلان نوشته بودم ، در گذشته ی نه چندان دور کوهنوردی بیشتر یک حرکت نامرغوب تلقی می شد و برای همین کسانی که به کوه می رفتند جز در جمع هایی که همه محرم بودند از برنامه ها و خاطراتشان حرف نمی زدند ... تا اینکه این رفتار ناشایست و اجتماع گریز جایگاه ورزشی مناسبی یافت و...
-
< سیدعلی صالحی >
دوشنبه 10 تیر 1392 20:03
-
روژان (41 )
دوشنبه 10 تیر 1392 12:53
-
نبینم بهتر است ...
یکشنبه 9 تیر 1392 22:59
امروز با اطلاع رسانی بموقع دوستان و دعوت برادرزاده برای تماشای بازی والیبال ایران و ایتالیا نشستم ، چند بازی قبلی را ندیده بودم ، حتی بازی قبلی با ایتالیا را با اینکه بیکار بودم و پشت کامپیوتر تخته بازی می کردم تا وقت خوابم برسد !! امروز وقتی برادرزاده از من خواست بروم برای دیدن بازی گفتم : " من هر وقت بازی ایران...
-
خط خطی ...
یکشنبه 9 تیر 1392 12:42
آدم گاهی اعصابش خط خطی میشود ، البته هر چه موضوع بی ربط تر این قاتی کردن پر رنگتر !! عکس های صعود به سبلان را آورده بودند و جالب اینکه از دیروز همه ی اعضای شرکت کننده در برنامه شدیدا پیگیر دریافت عکس هستند !! امروز بین دو کلاس فرصتی شد تا آنها را از فلش صاحب دوربین توی کامپیوتر بریزم ... یک نوبت همه ی عکس ها را تماشا...
-
روزنوشت ...
شنبه 8 تیر 1392 17:20
دیروز مراسم ختم داشتیم ... من چند دقیقه دیر به مسجد رسیدم ، البته بدون دلیل نبود این بار همسایه رفته بود بالکن و بعد از بسته شدن در ، دستگیره رد می کرد و برای همین با کت شلوار در حال امداد و نجات بودم !! من زیاد از کارهای فنی و دست به آچار بودن خوشم نمی آید و بدبختانه این کارها همیشه به تور من می خورد ... خلاصه اینکه...
-
...
شنبه 8 تیر 1392 12:36
-
یاد تو هر جا که باشم با منه ...
جمعه 7 تیر 1392 10:07
از چند روز پیش بحث صعود تیم کوهنوردی کارخانه به قله سبلان بود و البته در تمام این مدت من پیازداغ قضیه بودم !! اَه .... پیازداغ از کجا آمد وسط این پست !! خلاصه اینکه از تدارکات اولیه فکری تا تجهیز و آماده سازی در خدمت دوستان بودم تا اینکه دیروز صبح آنها راهی شدند ... در طول مسیر چندین نوبت تماس گرفته بودند و اعلام...
-
گاه نوشت ...
پنجشنبه 6 تیر 1392 10:01
دیروز قبل از شروع به کار متوجه شدم که بوی سوختگی می آید ، برای همین وارد اتاق کنترل برق که مجاور با اتاقم است شدم و دیدم دود و بوی سوختگی همه جا را گرفته است ، به واحد برق زنگ زدم تا قبل از راه اندازی کارگاهها بیایند و بررسی بکنند که موضوع چیست !؟ البته اولین و آخرین حدس را خودم زده بودم ... یکی از بچه گربه ها در تله...
-
چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است
چهارشنبه 5 تیر 1392 20:25
-
تصمیم کبری ...
چهارشنبه 5 تیر 1392 12:06
از جمعه پیش که نشانگر ترازوی خانگی رفت بالای 95 و به هیچ قسم و عذر و بهانه ای پائین نیامد ، تصمیم گرفتم که باندازه ی قابل ملاحظه ای تغذیه ام را کنترل نمایم ... تا یادم نرفته بنویسم که منظور از جمعه همان روز تعطیل نیمه شعبان است ، اصولا هر روز تعطیل برای ما جمعه است و فردایش شنبه !! برای همین صبحانه ی روز تعطیل را به...
-
روژان (40)
سهشنبه 4 تیر 1392 11:31
-
...
سهشنبه 4 تیر 1392 11:12
-
یادش گرامی ...
دوشنبه 3 تیر 1392 13:23
دیروز خبر آمد که دایی جان در سوئد درگذشته است ... دایی جان خیلی سال پیش بار مهاجرت بسته بود ، حوالی سال 1342 ... سال 59 من ابتدایی می خواندم ، زنگ تفریح که به حیاط مدرسه آمدم دیدم از بچه های فامیل کسی نیست ، چند نفری از فامیل های مادری با اینکه سنشان از ما خیلی بزرگتر بود در همان مدرسه حضور داشتند ( بدلیل اینکه پایه...
-
مبارک باد این میلاد مسعود ...
دوشنبه 3 تیر 1392 00:30
-
دولا دولا شترسواری کردن !!
یکشنبه 2 تیر 1392 13:53
داستان سلمانی رفتن اسکندر را قبلا هم نوشته بودم ، اسکندر به سلمانی می رود و استاد سلمانی حین کوتاه کردن موهایش متوجه می شود که دو برآمدگی در کله ی اسکندر وجود دارد ، یک چیزی شبیه جای شاخ !!! خلاصه چشم های گرد شده ی استاد سلمانی به اسکندر می فهماند که رازش برملا شده است برای همین به او می گوید اگر این راز را پیش کسی...
-
غنیمت !!
شنبه 1 تیر 1392 22:01
درویش را دم غنیمت است ، ما را نت لاک پشتی !!! دیشب یهویی نتمان صفحه زرد بالا آورد که دخل و خرج ات نمی خواند !! منهم رفتم ار درگاه بانک ملی پول واریز کردم ولی بانک ملی خوشش نیامد و مرا سر کار گذاشت ، تا اینکه امروز از درگاه بانک ملت پول ریختم و چند دقیقه ای است که مجوز ورود به فضای مجازی را یافته ام !!! برای این چلاق...
-
از هر دری سخنی ...
جمعه 31 خرداد 1392 14:02
دیروز ظهر که به خانه برگشتم برنامه ام این بود که نخوابم !! خواب بعدازظهر یعنی تا نیمه های شب توی رختخواب بیدار ماندن ، حالا اگر خانه ی قدیمی بود می رفتم روی پشت بام جلوی اتاقم می خوابیدم و تا خوابم ببرد نجوم کار می کردم !!! خلاصه اینکه کلنجارهای مختلف مرا تا ساعت 18 نگهداشت ولی زمانی فهمیدم سرم کلاه رفته که ساعت از 21...