دیروز عصر رفتم سلمانی تا مگر استاد سلمانی کمی سرم را سامان بدهد ، سلمانی جماعت هم مثل راننده تاکسی بدلیل اینکه اصولا تنها ماندنش زیاد است برای همین زود به حرف می آید و بدبختی فعلی کشور ما این است که همه بنوعی می خواهند نشان بدهند از همه چیز سر در می آورند و در همین راستا مهم نیست بحث روی میز چی باشد ، از همان حرف می زنند ، حالا لازم شد در مورد مسایل تخصصی هم نظر می شود داد ... عینهو خودم !!
سلمانی من بدلایلی باید خاص باشد ، و مهمترینش این است که من بلافاصله بعد از اینکه شانه یا دست به سرم خورد می خوابم و آدم پیش همه نمی تواند این قابلیت اش را رو بکند و لذا تا زمانیکه سلمانی ام فوت نکند آن را عوض نمی کنم !! خلاصه اینکه سلمانی من دو گوش برای شنیدن داشته باشد مطمئنا یک عالمه حرف برای زدن دارد !!
تلویزیون روشن بود ، من در خواب بودم و سلمانی مشغول !! ناگهان صدای ترمز بسیار شدیدی بلند شد ، طوریکه خوابم چنان پرید که تا ساعت 3 شب به خانه چشمانم برنگشته بود !! بیدار که شدم سلمانی به حرف افتاد ، ابتدا حسن روحانی را بلند کرد و برد تا قله ی قاف ، بعد بدلایلی دست و بالش را محدود کرد و سرانجام نتیجه گرفت که اینهم یک مُسَکن کوتاه مدت است و فائده ای ندارد و ...
زیرنویس در مورد والیبال نوشت و سلمانی من رفت روی آنتن ورزشی ، آینده ی تیم ملی را بسیار خوب می دید و اینکه غرورش در بازی با ایتالیا تا حد ممکن گنده شده بود و دوست داشت بیاید توی خیابان و بندری برقصد !! و ...
خبر ساعت 19 در مورد هر چیزی مطلب گفت ، استاد سلمانی آنرا در حد یک کارشناس زیر و رو کرد ، مسئله ی مصر را هم تقریبا در همان ساعات تمام شده اعلام کرد و گفت : " تجربه اسلام در ایران برای هفت پشت جهان کافیست و مصری ها زود به عقل آمده اند !! " یک مشتری دیگر هم آمده بود ، ناگهان بیادش آمد که نباید آن حرف را می زد و برای همین ادامه داد : " ما در خانه اسلام داریم و کافیست !! "
خبر داستان هواپیمای مسافربری را پخش می کرد و ناگهان مشتری تازه وارد گفت : " آمریکا یک هواپیما زده است و 30 سال است دست از سرش برنمی دارند " در همین لحظه تلفنش زنگ خورد و رفت بیرون مغازه تا حرف بزند ، سلمانی رو به من کرد و گفت : " این از من قاتی تره ، حداقل این مورد را خود آمریکا هم قبول کرده که اشتباه کرده !! " خیلی جالب بود که سلمانی من خودش می داند که قاتی دارد و اینهمه حرفی که می زند جز استرس و اشوب داخلی سودی برایش ندارد !!!
آخر خبر در مورد زلزله ی اندونزی بود و تصاویری از آن ، به سلمانی ام گفتم : " تعجب کردم ، وقتی در مورد همه چیز نظر می دهی (!) چرا در مورد این زمین لرزه چیزی نگفتی !؟ " متوجه شد که لحنم کمی نرمال نیست و نشنیده گرفت ، ادامه دادم : " حالا گوش ما مفت است ، حرفی نیست ، برای چانه ات مگر انرژی مصرف نمی کنی !! اینهمه حرف بی ربطی که می زنی مستقیما روی اعصابت کار می کند و هر روز بدتر از روز قبل کارشناس تر می شوی ... به زن و بچه ات که برای درآمد تو نیاز دارند رحم کن ، با این سرعت کجا می روی !؟ "
===
شب رفتم پیش دوستانم ، فست فود هم بهانه اش بود !! بلافاصله بعد از ورود من به آنجا باران گرفت ... در عرص چند دقیقه همه جا را شست و رُفت !!! به دوستی زنگ زدم و از بابت چند بار جواب ندادن گلگی کردم و می دانست که تهدیدم شاید عواقب بد داشته باشد برای همین وقای فهمید کجا هستم ، اعلام کرد که می آید پیشم ... چند دقیقه بعد آمد و مشغول حرف شدیم ، خبر آمد که در مرند سیل آمده است ، دوستم که حالا از روسای ارشد هلال محسوب یم شود به من گفت : " بعد از خوردن شام ، یک سری به مرند بزنیم !؟ " گفتم : " اگر قول بدهی تا ساعت 12 شب مرا برگردانی حرفی ندارم ولی حوصله دری وری گویی با این و آن را ندارم !!! " گفت : " 12 شب را نه ولی صبح ابتدای ساعت کاری جلوی کارخانه پیاده ات می کنم !! " آب مان توی یک جوب نرفت و بعد شام راهی کردم تا برود به درد مردم برسد !! اعلام کردک که حوزه خدمات رسانی من شعاع 10 کیلومتری از خانه مان می باشد و جای دور نمی روم !!!