دیروز قبل از شروع به کار متوجه شدم که بوی سوختگی می آید ، برای همین وارد اتاق کنترل برق که مجاور با اتاقم است شدم و دیدم دود و بوی سوختگی همه جا را گرفته است ، به واحد برق زنگ زدم تا قبل از راه اندازی کارگاهها بیایند و بررسی بکنند که موضوع چیست !؟ البته اولین و آخرین حدس را خودم زده بودم ... یکی از بچه گربه ها در تله آفساید گیر افتاده بود
امروز انگار فهمیده بود موضوع از چه قرار است ، برای همین از همان دم صبحی با گربه های دیگر که برای صبحانه به کارگاه ما می آیند مشکل داشت و با همه شان دعوا می کرد ...
===
گروه کوهنوردی کارخانه برای صعود به قله سبلان برنامه گذاشته است و دیروز از هر کجا رد می شدم به چند سوال کوهنوردی در رابطه با سبلان جواب می دادم ، روی هم رفته با توجه به انواعی از سوالات که مربوط به قسمت های مختلفی مانند : وضعیت راه ، شب مانی در پناهگاه ، شیب های دشوار صعود ، برفگیر بودن مسیر و ... می شد همزمان با جواب دادن ، انگار چندین بار در ذهنم سبلان را صعود کردم و چقدر این بخش از خیالپردازی ها جالب و لذت بخش است !!
===
پروسه ی کاهش وزن همچنان ادامه دارد ، دیشب رفتم و پیتزا - میتزا خوردم ، با اینحال شب که رفتم روی ترازو 91/3 بودم !! ایشالا وقتی به وزن 85 برسم در لابی هتل " ائل گولی " سور خواهم داد !!!
یاد عرشششیا و پرشیا بخیر
ماهم دعوتیم ؟؟
واقعا یادشان بخیر
جشن 85 کیلو شدن ، همه دعوتند حتی شما !
سلام سلام
متاسفانه صفحه وبلاگ شما برای من مشکی است
چیزی نمی بینم جز
خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است
البته سمت راست آرشیو و لینک ها و عناوین را هم سفید دارم منتهی مابقی هیچ!!!
وبلاگ ها کلهم قاتی دارند !!!
خدا بیامرزد !
منم به این سور دعوتم
دیدن و شنیدن خبر نوعی کارت دعوت است ، اگر دیده اید و شنیده اید دعوتید !!