یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

تصمیم کبری ...


از جمعه پیش که نشانگر ترازوی خانگی رفت بالای 95 و به هیچ قسم و عذر و بهانه ای پائین نیامد ، تصمیم گرفتم که باندازه ی قابل ملاحظه ای تغذیه ام را کنترل نمایم ... تا یادم نرفته بنویسم که منظور از جمعه همان روز تعطیل نیمه شعبان است ، اصولا هر روز تعطیل برای ما جمعه است و فردایش شنبه !!

 
  برای همین صبحانه ی روز تعطیل را به خوردن شیرینی و تنقلات گذرانده تا طرف های ظهر دوستان تماس گرفتند و باتفاق رفتیم مرکز خرید " لاله پارک " ، قرار بود بعد از آنجا برویم ناهار ، شاید هم آنجا !! جای بسیار بزرگ و دل بازی بود و چند فروشگاه بزرگ پوشاک ( البته پوشاک مارک دار ! ) کمی به ورانداز مغازه ها و بعد کمی به خرید سرگرم شدیم و حوالی ساعت 16 برای ناهار رفتیم " رستوران ریحان " ، وقتی وارد رستوران شدیم گارسن جوان با دیدن من خنده اش گرفته بود و معلوم بود هنوز حرف هایی که دفعه قبل به او زده بودم را فراموش نکرده بود !!
برای ناهار یک انتخاب خیلی مختصر و ساده داشتم ، کیاب قلوه با چلو و کمی مخلفات دیگر ، کم خوردیم ولی سیر خوردیم ، بعد من به خانه برگشتم و دوستان رفتند سر کار و زندگی شان ؛ بدلیل اینکه میزمان خیلی شلوغ بود بیرون آمدنی موبایلم روی میز مانده بود و مجبور شدم دوباره برگردم برای گرفتن موبایلم !!
کمی در خانه بودم و به تلفن ها جواب می دادم ( البته فقط تماس های خارج از کشور ، تماس های داخلی را اصولا جواب نمی دهم!!! )  تا اینکه شب فوتورافچی تماس گرفت و قرار شد باهم دوری بزنیم ، در یک ترافیک بسیار کند و شیر تو شیر می خواست به شاهگلی برود که نصفه های مسیر منصرفش کردیم و سر راهمان قرار شد برای شام برویم " رستوران بالیق " برای خوردن ماهی !! چند وقتی بود که آنجا نرفته بودم و اصولا بار خاطراتی ناجوری داشت !! فوتورافچی هم که می دانست عمدا ما را آنجا کشاند !!!!
خلاصه اینکه برای شام یک سفارش قزل آلای سبک داشتم !! شب که به خانه رسیدم رفتم روی ترازو و دیدم شده ام 93/5 !! معلوم بود گشتن در مرکز خرید کالری بیشتری از آدم می سوزاند !! طوریکه دو وعده غذای نسبتا سنگین هم حریف آن نبود !!
دیروز باید می رفتم فوتبال ، هوا گرم بود و بازی خیلی شیرین و سنگین ، کلی هم دویده بودم ، شب که به خانه برگشتم نای راه رفتن نداشتم !! قبل از خواب رفتم روی ترازو عدد 91/8 را نشان می داد ، معلوم بود کاهش وزن اصلا ربطی به مرکز خرید و شام و فوتبال نداشت !! همینکه اراده کرده بودم وزنم را کم بکنم برای کاهش وزن کافی بود ...

نظرات 4 + ارسال نظر
افسانه چهارشنبه 5 تیر 1392 ساعت 17:17

فکر کن در دست تقدیری،

ناگزیر از ماندن و دیدن ــ

رنج شطرنجی که یک سرباز، مات خواهد کرد شاهت را ...

فکر کن سربازِ تنها ،
ترس در دل !
فیل و اسب و هر چه دشمن ، روبرو !!
رنج شطرنج است ، باید رفت ،
خانه خانه !!
نا امیدانه !!
گر نباشد دست تقدیری ...
پای ماند ، مانده ای ،
ور بیاید دست ، درجا مُرده ای !!
لیک در تقدیر شطرنجت اگر برد است ،
چون خط پایان رسیدی،
زنده از هر زنده ای !!

محمدرضا پنج‌شنبه 6 تیر 1392 ساعت 08:55

بزرگنمائی لاله پارک و رستوران بالیق در متن نوشته حاکی از تبلیغات برای این دومکان میباشد . اما این دو قطعه شعر در بخش نظرات و پاسخ به آن را به هیچ روی نتوانستم به موضوع نوشته شده ربط بدم الا ربط گوزن با گل شقایق !!!

البته مشتری در قبال خدماتی که دریافت می کند و رضایتی که دارد می تواند با بولد کردن نام در توصیف آن بکوشد و یا بلعکس !!
و اما قطعه شعری که در کامنت بود بدلیل اینکه یک معادله رنج آور را نشان می دهد می تواند در هر موضوعی بکار برود و به نظر من تناسب خوبی با موضوع نوشته که در اصل مشکل وزنی من بود داشت !! هر چند شاید نظرگذار محترم دلیل دیگری داشته باشد ولی با برداشت من آنقدر سازگار بود که مجبور شدم دست به شاعری بزنم ، آنهم از نوع " آخر شاهنامه " ای !!!!
===
و اما ربط گوزن و گل شقایق !؟ با دولت تدبیر و امید هر بی ربطی می تواند مربوط باشد ، مهم این است که در اصلاحات باز باشد و برای باز بودن در آنچه شرط اول است وجود کلید است که شکر خدا موجود است !!!

محمدرضا پنج‌شنبه 6 تیر 1392 ساعت 10:10

ما که به این پاسخ قانع نشدیم ولی چون نظر شماست حتما درسته.

یادش بخیر می رفتیم بازارچه شتربان ، برای عید غدیر از قنادی قانع شیرینی می گرفتیم ...

محسن پنج‌شنبه 6 تیر 1392 ساعت 13:30

ایشالا شام 75 کیلو شدن !!

شما تا آخر سال ، هفتم هر ماه شام مهمان من !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد