-
اکسیرزده گی !!
جمعه 17 شهریور 1402 23:30
گویند روی سرخ تو سعدی که زرد کرد اکسیر عشق در مسم افتاد ، زر شدم از قدیم الایام که علم کیمیا در سقف آرزوهای بشری بود و همه دوست داشتند تا با یافتن اکسیری ، فلزات کم ارزش تر و مخصوصا مس را ، تبدیل به طلا بکنند ، یک چالش فکری هم وحود داشته که این اکسیر کل مس را تبدیل به طلا می کند یا روکشی طلایی به مس می دهد ... از قرار...
-
درس شکرگزاری
جمعه 17 شهریور 1402 13:13
امروز باتفاق نوراخانیم در خانه مشغول وقت گذرانی بودیم ، وقت چیز عجیبی ست ؟! ؛ وقتی می خواهی بگذرد ، لاکپشت می شود !؟ وقتی می خواهی نگذرد ، آهو می شود !؟ یک دور تخته نرد مدل دده بالا ( پدر و کودکی ) بازی کردیم ، کلیه بازی های از این دستی قولنین خاص دارد که بر اساس حوصله کودک و در راستای برنده شدنش می باشد !؟ بعد کمی...
-
عکس خبری !!
سهشنبه 14 شهریور 1402 09:40
عکاس رفته محل برگزاری تمرینات تیم ملی فوتبال تا از تفکراتی که مربی پیاده می کند ، خبر تهیه بکند ؟! چیز قابلی نیافته ، برای همین واقع نگاری کرده و از چند نما شکم مربی را نشانه رفته است ... عکس ها به تفکرات مربی برخورده و برای همین عکاس را دیگر به محل تمرینات راه نداده اند !!! این مربی شکمو ، زمانی برای شیرین کردن مزه...
-
دیدار خطرناک ...
دوشنبه 13 شهریور 1402 17:21
امروز همه کارهایم تکرار می شدند ، نثلا صبح نوراخانیم را رساندم مهد و برگشتنی ، بانو زنگ زد و خبر گرفت که چادرمسافرتی اش را هم بردم یا نه ؟! جوابم منفی بود و پشت گوشی چند جمله از آنهایی که مرحوم پدر هم می گفت ، گفت !!؟؟ والله من توصیه ای نشنیده بودم ، ولی چاره ای نبود و همچنانچه به پدر مرحوم هم چیزی نمی گفتم ، چیزی...
-
شهریور ...
شنبه 11 شهریور 1402 10:10
رضایت مندی من از زندگی ام از چند جا آب می خورد و از چند جا نان !؟ یکی از این ها که برخلاف نظر خیلی ، حالا هم آب است و هم نان ، خاطرات من هستند ... من همه رقم خاطره دارم ، خوب - بد - زشت !! ، بد - خوب - عالی !! شاید زشت ما برای برخی ها خوب باشد و عالی ما برای بعضی ها ایراد !؟ من حتی از تجدیدی شهریور هم خاطره دارم ،...
-
هفته دولت ...
پنجشنبه 9 شهریور 1402 10:14
و گاه چنین می شود که یک خیل عظیم از کارمندان دولت ، مثلا چند میلیون نفر ، بعد از چهل سال ، هنوز پشت اسم دو نفر مخفی می شوند تا کمی شریفتر دیده شوند ... و متاسفانه نمی شود !!؟ تمام حضور سیاسی شهید رجایی در ویترین دولت و جلوی چشم مردم ، بیشتر از دو سال نشد ... یعنی دوران وزیر آموزش و پرورش شدن !! و نخست وزیر شدن !! و...
-
خواب های موازی ...
دوشنبه 6 شهریور 1402 11:39
مطمئنا در این عصر و زمانه ، مخصوصا پای اینترنت و دنیای مجازی (!) مطالبی ناقص یا کامل در مورد جهان های موازی شنیده اید ... نظریه پردازهای امروزی هر جا که کم بیاورند باید یک چیزی در تخیل شان درست بکنند تا بصورت گنگ هم اگر بوده باشد ، قسمتی از ناشناخته را توضیح بدهد !! البته تخیل زیاد هم بد نیست و همیشه یک بیماری روانی...
-
یک پزشک !
یکشنبه 5 شهریور 1402 21:51
توی مهد برای بچه ها یک فضایی درست کرده بودند تا نقش دکتر را بازی بکنند و در این میان نوراخانیم شده بود یک فوق تخصص همه فن حریف ... امروز بعد از ظهر ، من و نوراخانیم ، باهم بودیم و بانو رفته بود یک مراسم ختم ، چند روز است تمرین می کنیم تا خواب ظهر نوراخانیم را حذف کنیم بلکه شب ها راحت و زود بخوابد و صبحها راحت و سیر...
-
تیغ خدعه ...
شنبه 4 شهریور 1402 23:28
... دستت چو تیغ خدعه فرود آرد حتی به راه داد هشدار عاقبت آن تیغ را به قلب تو می کارد ... ( مهره سرخ - سیاوش کسرایی ) حکایت والیبال و فینال ما جز خدعه ای ناشیانه نبود تا مگر از این راه با یک تیر سه نشان زده شود ... ۱- در استادیومی در شهر ارومیه ، هواداران دوآتیشه والیبال که عاشقانه و بصورت سنتی والیبالی هستند ، به عشق...
-
فینال
شنبه 4 شهریور 1402 18:53
ایران مقابل ژاپن قرار گرفت ، استادیوم لبریز از تماشاچی که بنظر می رسید در این بازی که بازیکنان ایران جسارتشان را از قبل باخته بودند ، بیشتر به ضرر ایران بود تا ژاپن !؟ بازی نچسبی دیدم ... تیم ایران دو توپ خراب کن داشت ، که اتفاقا با تجربه ها بودند ... ایشیکاوا بعد از اسپک فوق العاده ای که زد ، چنان غرید که یک تنه از...
-
سه سوت ...
شنبه 4 شهریور 1402 17:46
چهار دقیقه و سه موقعیت خطرناک ، بهمراه دو گل زیبا ... اصطلاح « سه سوت ! » برازنده این شرایط از بازی ناتینگهام فارست و منچستر یونایتد می باشد ... یک چایی ریختم و آمدم پای تی وی تا ببینم بازی فینال مالین ایران و ژاپن را کی پخش خواهند کرد ، پر شبکه ورزش سه فقره چانه در حال تجزیه و تحلیل بازی ای بودند که داشت شروع می شد و...
-
دو ساعت در شهر ...
شنبه 4 شهریور 1402 15:19
حوالی ساعت ۱۰ صبح ، دیدم که مادرم به یکی از همسایه ها زنک زده که هر وقت کاری نداشت ، یک سر به او بزند !! او هم بلافاصله اوکی داد و چند دقیقه بعد آیفون را زد ... و من آماده شدم تا بروم ، دوری بزنم و کمی خرید بکنم و برگردم ... همان ابتدای قدم زنی یک واریزی به حسابم داشتم و چند دقیقه بعد یکی از بدحساب های قدیمی زنگ زد و...
-
تب اربعین ...
جمعه 3 شهریور 1402 15:31
این روزها که تب تابستان خیال فروکش کردن ندارد ؛ در مناطق ما تابستان از نیمه های مرداد شروع به کاهش دما می کند و تنها کلافگی های عصرش می ماند !؟ که امسال یکی از تخیلات هواشناسی درست از آب درآمده و تابستان مان تمام قد تابستان است !!؟ یکی از خاصیتهای کشورهای جهان سوم ، تبدار بودن آن است ... اینجا همه چیز با تب می آید و...
-
دیفرغ گر ...
چهارشنبه 1 شهریور 1402 08:35
ما ، زمانی که اهل رفتن به مدرسه بودیم ؛ مخصوصا دوره ابتدایی و راهنمایی ... رفتارمان بیشتر شبیه بچه لاکپشت ها بود !؟ از خواب که بیدار می شدیم لباس می پوشیدیم و چیزی می خوردیم و راه می افتادیم ... نه سر و صدایی و نه حرفی و نه گلایه ای ... و یکی همیشه بالای سرمان بود ، مشغول کارهای خودش و البته ما هم یکی از کارهایش بودیم...
-
تکرار جالب ...
سهشنبه 31 مرداد 1402 20:59
دیشب دلمان خوش بود که نوراخانیم ، ظهر ، نخوابیده و اول شب ، زود می خوابد ... هم بدلیل کم حوصله شدن مادر و هم خستگی بانو ، اذیت های قبل از خواب نوراخانیم سخت می شود ... حوالی ساعت ۱۰ بود که قرص خواب مادرم را دادم و کمک کردم تا روی تخت مهیای خواب بشود ... بانو هم باتفاق نوراخانیم به اتاقی رفت و من در پذیرایی ولو شدم ،...
-
عصر بارانی ...
دوشنبه 30 مرداد 1402 16:39
دیروز عصر داشتم می رفتم سالن برای والیبال ... هوا ناجور ابری بود و هر لحظه احتمال شروع باران بود ... فرصت زیادی داشتم و می خواستم ، آرام آرام بروم ... قسمتی از مسیر را با اتوبوس رفتم ؟! ما دو نوع اتوبوس شهری داریم ، بخش ویژه یا BRT که مثل قطار محدوده حرکتی دارند و بخش خصوصی و شهری که این روزها آزادترین بخش حمل و نقلی...
-
کامیابی ...
دوشنبه 30 مرداد 1402 15:34
یکی از دوستان توفیق داشت و ده سالی از عمرش را در ژاپن گذرانده است ... حوالی دهه 60 خیلی ها برای کار می رفتند ژاپن ؛ بعضی ها از همان فرودگاه توکیو برمی گرداندند و برخی می رفتند و چند سالی دوام می آوردند و بعد برمی گشتند و اگر اهل حساب و کتاب بودند ، پول خوبی می آوردند و سرمایه خوبی برای زندگی شان می شد ... برخی ها هم...
-
ابر و باد و ...
شنبه 28 مرداد 1402 13:19
این روزها وقتی اخبار گوش می دهم ، مخصوصا در زیرنویس ها ، در هر گوشه ای از دنیا ، خبر ناگواری وحود دارد تا مردم کشور ما ، بیشتر باور کنند که اعضای همدیگر هستند ... البته اتفاقات زیادتری هم می افتد که انعکاس آنها برای ما و مزاج دولتمردان ما خوشآیند نیست و شاید ما را هوایی بکند !؟ مثلا دوستم از اسپانیا و مادرید عکس و...
-
۲۸ مرداد ...
شنبه 28 مرداد 1402 12:36
دیروز در شیفت پرستاری ام ، در خانه مادرم بودم و از سر ناچاری (!؟) پای تی وی ، مادرم مثل خیلی های دیگر ، مخصوصا والدین پیر ، نسبت به موبایل حساستر است تا تی وی !؟ شما جلوی تی وی می توانید به کارهای دیگر هم برسید ، مثلا کار خانه بکنید ، مقدمات آشپزی و یا با شخص دیگری صحبت کنید !؟ ولی مقابل موبایل گرفتارتر هستید و فاصله...
-
اتفاق ...
پنجشنبه 26 مرداد 1402 11:42
رفته بودم مهد دنبال نوراخانیم که بردارم و ببرم خانه مادرم ... نوراخانیم هنوز داخل بود و قصد آمدن نداشت !! و کمی بعد سلانه سلانه آمد ... از دور انگار زیر چشمش را با ماژیک رنگ کرده بود !!؟ موقعی که داشت کفش هایش را عوض می کرد ، مسئول مهد آمد و با شرمساری تمام گفت : " که بچه ها در حیاط بازی می کردند و چندتایی به هم...
-
قدیمی ها چی بودند !؟
پنجشنبه 26 مرداد 1402 11:25
« آللاه قدیم کیشی لره رحمت ائلسین !! » خدا آدمهای قدیم را رحمت بکند ... در این جمله درست است که کلمه «کیشی »آمده است و بمعنی مرد استفاده می شود ولی در اصطلاح عامه ؛ همچنان که در ترکیه امروز استفاده می شود کیشی به عنوان « شخص » استفاده می شود !! هرچند زهرمارشان بشود اینهمه پولی که بابت معادل سازی کلمات می گیرند ، شاید...
-
اژدهای درون !؟
سهشنبه 24 مرداد 1402 12:09
طرفهای صبح بود که چشمهایم را باز کردم و دیدم یک اژدهای بزرگ بالای سرم ایستاده است ... دستم را دراز کرم تا افسار رخش را بگیرم که دیدم بجای افسار رخش ، پایه میز را گرفته ام !! و کمی بعد متوجه شدم که این اژدها ( یونی کورن ) ، بادکنک هلیومی نوراخانیم هست که توی پذیرایی برای خودش می چرخد !؟ حالا اینکه یونی کورن را اژدها...
-
بار عام !!
سهشنبه 24 مرداد 1402 11:52
بارعام در زمان های قدیم از امروز معمول تر بود ، جناب حاکم به رعایا بار عام می داد تا در زمان های مشخصی امکان حضور داشته باشند و احیانا اگر حرفی دارند بزنند ، این روزها در سفرهای برخی مقامات بارعام داده می شود ؛ آنهم زیر آفتاب ، و این اصطلاع از مد افتاده است !؟ ولی می توان با یک چاقوی ادبی ، این دو کلمه را از هم جدا...
-
حرف مفت !!
سهشنبه 24 مرداد 1402 01:08
اسنپ گرفتم که زود و بی دردسر به مقصدم برسم ... ماشین توی راه بود که پایین آمدم و با نکهبان برج مشغول خوش و بش بودم ، بیست متری پایین تر رفت توی سایه ایستاد ... من هم در حالیکه سرم را طرف مخالفش گرفته بودم عرض خیابان را طی کردم و ایستادم ... زنگ زد و اعلام حضور کرد و منهم همچنین (!؟) کیفم کمی کوک بود ... خیلی به اکراه...
-
ما و دیگران
یکشنبه 22 مرداد 1402 18:15
مردمانی که ما باشیم با مردمانی که دیگران باشند خیلی فرق داریم ؛ در نوع نگاه به زندگی و حتی در نوع حرف زدن از زندگی ، نگاه ما می گوید که ما خیلی نزدیک تر از چیزی هستیم که فکر می کنیم !؟ و حرف زدن ما می گوید که ما خیلی دورتر از چیزی هستیم که می گوییم !؟ اندر حکایت ددر آخر هفته ما همین بس که در دو نقطه توقف داشتیم ، یک...
-
قدیم ترها ...
یکشنبه 22 مرداد 1402 10:08
یادش بخیر ... ایام جوانی می رفتیم کوه و گردش و تا مدتها از دلخوشی های برنامه و زیبایی ها تعریف می کردیم و جالب اینکه همه چیز را نمی شد در یک منبر تمام کرد و هر بار زاویه ای را وسط می کشیدیم ... آخر هفته را جمع و جور کردیم و مثل شیفت بیمارستان ، با برادر هماهنگ کردیم و دو روز رفتیم کلیبر ، البته پیشنهاد تاریخ گذشته...
-
با سهراب سپهری
سهشنبه 17 مرداد 1402 09:50
باغ ما در طرف سایه دانایی بود. باغ ما جای گره خوردن احساس و گیاه، باغ ما نقطه برخورد نگاه و قفس و آینه بود. باغ ما شاید ، قوسی از دایره سبز سعادت بود. میوه کال خدا را آن روز ، می جویدم در خواب. آب بی فلسفه می خوردم. توت بی دانش می چیدم. تا اناری ترکی برمیداشت، دست فواره خواهش می شد. تا چلویی می خواند، سینه از ذوق...
-
کدام را بگویم ...
یکشنبه 15 مرداد 1402 08:27
ماجرای من و سهام بانک بسیجیان که بعدها مهراقتصاد شد و بعد در یک شب مهتابی و در یک خلوت صمیمی ، تصمیم گرفته شد تا بهمراه دیگر بانکهای نامشروع (!؟) برود زیرمجموعه بانک سپه بشود و از این آمد و شد(!) و هزار و یک تبصره و ... هزاران میلیارد ( به نقل از بازرس و محرم اسرار بانک !) به جیب بانک سپه و متولیانش رسید ، خود داستانی...
-
مهمان داری یا میزبانی !؟
شنبه 14 مرداد 1402 10:52
دقت کرده اید که چرا ما اغلب به جای کلمه ی مهمان داری که وزین و سنگین و با عاطفه می باشد (!) از کلمه میزبان استفاده می کنیم که یک حالت حقوقی و تجاری دارد (!؟) مگر ما در خانه مان قمار راه انداخته ایم که حکم میزبان و میزداری داشته باشیم ؟ سالهای کمی دورتر که در محله اعیان نشین زیاد رفت و آمد داشتم ، برخلاف آنچه خیلی ها...
-
و هنوز سرگرمیم !!
پنجشنبه 12 مرداد 1402 10:27
سر گرمیم و سرگرمی ما نه از نوع گرمی هوا می باشد ، بلکه فعلا سرگرم نگهداری و پرستاری از مادر می باشیم ... و همین امر باعث شده است تا روال عادی و گاه خسته کننده زندگی تغییر بکند و توی یک فاز جدیدی زندگی بکنیم !! مادر من در طول سالیان گذشته همیشه روزگارش به ددر و این طرف و آن طرف رفتن گذشته است و همیشه این امکان را داشته...