امروز عصر به سفارش دوستی و فرصتی که یهویی جور شد ، سری زدم به یک نمایشگاه خط ... نام نمایشگاه برازنده اش بود ؛ " کرشمه های دلبرانه " ، نمایشگاه خط شکسته بود !
ادامه مطلب ...
چند روز پیش یکی از پسرعمه هام زنگ زد و از من خواست برایش ضامن بشوم تا وام بگیرد ، بهرحال بعد از سالها از بازنشسته شدن یکی سراغ مرا گرفته بود ... در زمان اشتغال من یکی از نفراتی بودم که با توجه به محدودیت تعداد ضمانت ، همزمان تا هفت نفر را ضمانت کرده بودم و روی پرونده ام نوشته بودند ممنوع الضمانت تا زمان بازنشستگی !!
ادامه مطلب ...
دیروز مهمان تشریف داشتیم و از همان ابتدای ورود و از همان استکان اول چایی و حتی چند ثانیه قبل از نشستن (!؟) حرفهای معمول شروع شد و دامنه صحبت ها هم که تقریبا چند سال نوری از فضای شناخته شده (!؟) بیشتر می باشد و اگر نوک شمشیر بطرف دولت باشد (!) هر حرفی از هر زبانی خوشتر است !!؟
ادامه مطلب ...
لطف خدا یک چیزی هست که نه قابل اندازه گیری هست و نه قابل تخمین (!؟) هر موردی که باندازه رسد و البته به وقتش ، لطف خداست !!
ادامه مطلب ...
برخی شعرهای زیبا و خاص ، هر از گاهی ، به بهانه ای ، راهی پیدا می کنند و دوباره دیده و خوانده می شوند ... شعرهای مفتون امینی و یکی دو کتابی که از او دارم هم اینکونه هستند ... در جابجایی کتاب ها ، امرروز چشمم به کتاب شعری از مفتون امینی افتاد و تورقی کردم و شعر بلند لاچین را دوباره خواندم ؛ سرپایی ...!