چند روز پیش یک پیشنهاد داشتم در مورد رفتن به کلیبر و احیانا قلعه بابک ... هواشناسی هم که تا آخر هفته را بارانی گفته بود و تقریبا همه جای کشور در باران و سیل بودند ... سیل در برخی مناطق شاید ناراحت کننده بود ولی در مناطق دیگر امیدبخش بود ؛ مخصوصا سیلاب هایی که روان شده بودند بطرف دریاچه ارومیه !!
ادامه مطلب ...
دیروز عصر باتفاق بانو و نوراخانیم راهی شدیم تا برویم دیداری داشته باشیم با لاله های باغ آقای اقدم ... این باغ و این لاله های داستانی دارند چندین ساله که فعلا فرصت تعریف نیست ... یک عکس در ضمیمه می گذارم و بعدا در فرصتی مناسب انشایش را می نویسم
روزهای ما کم و بیش می گذرد ، برخی ساعتها خالی و برخی دقیقه ها پر (!) ، برخی اوقات بی آنکه حسی داشته باشیم و برخی اوقات پردغدغه (!) و بالاخره یک روز را تمام می کنیم
ادامه مطلب ...
یک سبزی فروش در بازار « کره نی خانه » هست که خیلی وقت است مشتریش هستم و خارج از مقوله خرید ، سلام و علیکی بهم رسانده ایم ، این بازارچه قدیمی که زمانی مختص ساخت کره نی بود ( لوله ای که بالای سماورذغالی می گذارند تا کار دودکش را بکند! ) حالا تخصصی میوه فروش ها و کمی هم عتیقه فروش ها می باشد!!
ادامه مطلب ...
یادش بخیر خیلی سالها پیش یک استاد اخلاقی در دانشگاه داشتیم که از هر چی مقداری داشت غیر از اخلاق !؟ امام جمعه یکی از شهرهای اطراف بود و به سفارش (!) یک کلاس اخلاق برایش دست و پا کرده بودند که ذخیره سابقه اش بشود !! بعد از انقلاب ، معلم های اخلاق بیشتر به کسانی می گفتند که می آمدند توی کلاسها و حرفهای خنده دار و مضحک تعریف می کردند و یکجورایی با زبان کوچه و بازار حرف می زدند و مثلا می شدند حاج اقای خیلی با اخلاق !!؟
ادامه مطلب ...