یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

منبر سرپایی ...

 

سواراتوبوس بودم و مسیری را سرپا ایستاده بودم ... یک صندلی خالی شد و به پیرمردی که کنارم بود گفتم که بنشیند !! خیلی تعارف کرد تا نشست !! گفتم : " اینهمه تعارف نیاز نیست ، وقتی یکی می گوید بنشین (!) حتما خودش چیزهایی را لحاظ کرده است !! "

  

ادامه مطلب ...

منقول می کنیم !!

 

یکی از دوستان مطالبی را برایم ارسال کرده بود ؛ از طریق واتسآپ !! البته تا همین چند وقت پیش دقیقا مخالف این فکر می کرد و حتی عمل می کرد !! انشاءلله که از خر شیطان پائین آمده و بر اسب مراد سوار شده است ! جهت سهولت کارخودم (!) عینا تصویرها را می گذارم ...

   ادامه مطلب ...

خواب های عجیب من !

 

پریشب حوالی ساعت 12 نوراخانیم بعد از نیم ساعت ماشین گردی خوابید و کمی بعد او ما خوابیدیم ... قرار بود برای اتمام یک سری کار تیراژبالا  صبح زود به چاپخانه دوستم بروم !

 

ادامه مطلب ...

دارم می نویسم ...

 

این روزها هوس کرده ام باز چیزهایی بنویسم ... و البته که این روزها نوشتن خیلی سخت شده است !!؟ مخصوصا که داستان نسبتا طولانیی بوده باشد و هنوز با نوراخانیم سر پشت کامپیوتر نشستن دعوا داریم !!

   ادامه مطلب ...

کوچ به زیرزمین !!

 

گاهی باید کوچ کرد ... وقتی ماندن سخت می شود و بیم جان می رود ولی رفتن به امید بازگشت دوباره نه رفتن و یکی دیگر نشدن (!) و ایضا خود نشدن (!) ... باید رفت ، باید کوچ کرد ولی چشم امید را نبست !!

   ادامه مطلب ...