منبر سرپایی ...

سواراتوبوس بودم و مسیری را سرپا ایستاده بودم ... یک صندلی خالی شد و به پیرمردی که کنارم بود گفتم که بنشیند !! خیلی تعارف کرد تا نشست !! گفتم : " اینهمه تعارف نیاز نیست ، وقتی یکی می گوید بنشین (!) حتما خودش چیزهایی را لحاظ کرده است !! "

 

کمی بعد یک صندلی دیگر خالی شد و پیرمردی که کمی دورتر بود را نشانه گرفتم که بیاید و بنشیند !! نوجوانی کنار دستم ایستاده بود و شاهد ماجرا بود ... پیرمرد گفت : " شما بنشینید من ایستگاه بعدی پیاده می شوم ... " گفتم :" نصف هم ایستگاه باشد ، بهتر است بنشینی و بعد بلند شوی ... " گفت : " از قدیم گفته اند : یک روز شاه بودن ارزشش را ندارد !  ( بیر گونون شاهلیغینین ارزیشی یوخدی ! ) گفتم : " ولی همان قدیمی ها گفته اند که یک روز شیر بودن از هزار سال گوسفند بودن بهتر است !! ضمنا شاه بودن حتی باندازه ی یک ساعت هم خوب است ... "

در حالیکه می نشست گفت : " آن هم حرفی ست ولی بعد از آنهمه شاه بودن روزگار با شاه چه معامله ای کرد !؟!؟ "  گفتم : " البته شاه بد کرد که فرار کرد ... شاه فراری بودن مزه ی چندانی ندارد !!" گفت : " برای آن بدبخت آن تصمیم را گرفتند که آواره بشود !! " گفتم  : " شاه باید ارزش داشته باشد !! شاهی که اختیارش دست خودش نباشد و دیگران برایش تصمیم بگیرند باید چشم انتظار معامله ی دیگران باشد !! "

پسر جوان به مکالمه ی ما گوش می کرد و تبسمی بر لب داشت ... پیرمرد وقتی به ایستگاهش رسید بلند شد تا پیاده شود و گفت : " من بروم قلیانم را بکشم !! " جایش را به پیرمرد دیگری واگذار کردیم که سرش را آنطرفی گرفته بود ولی گوشش به صحبت های ما بود ...

هنوز سرجایش مستقر نشده گفت : " ما ملت ناسپاسی هستیم !! اگر شاه نمی رفت اینجا اعدامش می کردند !! " گفتم :" مگر وقتی فرار کرد ، خیلی زنده ماند !؟!؟ تاریخ نشان داده شاه فراری پشیزی ارزش ندارد ... البته شاه سرنوشت پیشه وری را دیده بود که به شوروی فرار کرد و در تصادف ساختگی کشته شد و حداقل باید درس می گرفت !! هیچ ارتشی پشت سر شاه فراری نمی ایستد !! ضمنا تربیت هر گونه باشد همان گونه جواب می دهد ناسپاسی فرزندان در ضعف تربیت والدین است ... "

ایستگاه بعدی باید پیاده می شدم به آن نوجوان گفتم : " لازم نیست به فکر دفاع از کشور و حکومت ها باشی !! ولی مواظب سلامت فکر خودت باش ... "