یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

عجب دی ماه سردی !؟

 

دی ماه را با انواعی از اخبار سرد و زمستانی شروع کرده ایم ؛ بعد از فوت پدر دوستم ( آن یکی دادو ! ) خبر آمد که پدر یکی از دوستان قدیمی هم فوت کرده است و متعاقب آن مرگ دلخراش خواهر دوستم بود که در کوه اتفاق افتاد و دیروز ظهر آن یکی دادو زنگ زد و خبر داد که یکی از دوستان که خیلی وقت است ساکن مسکو می باشد در تهران به دیار باقی رفت ...

 

ادامه مطلب ...

زندگی با ریسک بالا

 

دیروز باتفاق دوستان در مراسم شام غریبانی شرکت کردیم که مانند سایر مرگ های روزمره نبود (!؟) هر روز در اطراف ما مرگ های زیادی اتفاق می افتد و بقول سهراب سپهری :

مرگ گاهی ریحان می چیند

مرگ گاهی ودکا می نوشد

گاه در سایه نشسته ست و به ما می نگرد !!

  ادامه مطلب ...

مرگ تدریجی وبلاگ ...

 

چند وقتی بود که با جمله دیروز مطلب را بروز می کردم و این تاخیرهای ناخواسته ولی اجباراً و  رفته رفته به اینجا ختم شده است که حالا باید با عبارت چند روز پیش شروع بکنم ...

   ادامه مطلب ...

انتظارات ما از دیگران ...

 

اینکه ما همه خوبیم و دیگران باید خودشان و رفتارشان و افکارشان را تغییر بدهند و خوب بشوند ، در کشور ما بعنوان یک فرهنگ  ، جا افتاده است !! بقول استادی که می گفت کاش خدا یک چشم هم رو به درون می گذاشت تا اگر با دوچشم دیگران را می بینیم با یک چشم هم خودمان را ببینیم !!

   ادامه مطلب ...

من در نمایشگاه خط

 

دیروز عصر سری به نمایشگاه خط زدم ، زنگ زدم تا با فوتورافچی بروم که کاری برایش پیش آمده بود و مجبور شدم خودم تنها بروم ... با جناب خطاط باشی از سالهای دورتری دوستی داشتم ... سالهایی که در نهضت سوادآموزی بودم و ایشان هم خطاط باشی نهضت بود !!

   ادامه مطلب ...