یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

انتظارات ما از دیگران ...

 

اینکه ما همه خوبیم و دیگران باید خودشان و رفتارشان و افکارشان را تغییر بدهند و خوب بشوند ، در کشور ما بعنوان یک فرهنگ  ، جا افتاده است !! بقول استادی که می گفت کاش خدا یک چشم هم رو به درون می گذاشت تا اگر با دوچشم دیگران را می بینیم با یک چشم هم خودمان را ببینیم !!

   

البته برای کسیکه بخواهد ، چشم سومی لازم نیست (!) انسان خود نسبت به رفتارها و گفتارهایش قبلا تصمیم می گیرد و این بمراتب از وجود چشم کارآتر است و می تواند تمام خودش را زیر ذره بین داشته باشد و اگر ظاهر رفتار دیگران را می بیند ، ظاه رو باطن رفتار خود را بهتر از دیگران می بیند.

 

امروز صبح سوار تاکسی شدیم تا قسمتی از مسیر  تا اولین ایستگاه اتوبوس های  BRT را با تاکسی برویم ... وسط راه دختر نوجوانی هم سوار شد !! به یک خانم جوان بیشتر شبیه بود تا یک نوجوان مدرسه ای (!) ، خیابان زیاد شلوغ نبود ولی راننده هم کمی آرام می راند !! تا اینکه به راننده گفت :" اگر امکان دارد کمی سریع برانید ، من برای امتحانم دیرم شده است !! " راننده گفت : " اگر راه باشد ، حتما سریع خواهم رفت !! " و ادامه دادیم تا اینکه به مقصد رسیده و ایشان پیاده شدند ...

 

بعد از پیاده شدن دختر نوجوان ، راننده ( طبق عرف جامعه که پشت سر دیگران حرف زدن را دوست دارد ! ) گفت : " واقعیت این است که کسی که امتحان دارد کمی با برنامه بیرون بیاید تا دیر نکند !! " گفتم : " البته که این درست است ولی فرهنگ زندگی ما کلا غلط تشریف دارد و نمی شود به او ایرادی گرفت !! مگر خود شما که سن تان به هفتاد رسیده است تا حالا چقدر با برنامه بوده اید !؟!؟ " گفت : " من 59 سال دارم !! " گفتم : " دیگه بدتر ... من برای اینکه کمی به نفعتان بوده باشد هفتاد را گفتم والا بیشتر از آن نشان می دهد ... پس معلوم می شود که خیلی بی برنامه زندگی کرده اید !! " دوباره گفت : " ولی من واقعا 59 سال دارم ! " گفتم : " اگر کارت نشان بدهید من حاضرم کرایه ام را دوبل بدهم !! ، مردم از همدیگر انتظارات زیادی دارند ... در این شهر مگر استاندار و شهردار و مسئولین رده بالا چقدر منظم و مرتب هستند که یک بچه مدرسه ای هم تربیت درست دیده و منظم باشد ! "

 

===

 

داده بودم تا از مجموع 5 جلد یک نسخه پرینت بگیرم و یک جا مجلد کنم تا ببینم چطور از آب درمی آید !! دیروز قرار بود تمام شود ولی وقتی رفتم بگیرم ، دیدم مغازه بسته است و رفته است !! صبح رفتم و ساعت 11 بود رسیدم و دیدم تازه آمده است ... تازه یک روی آنها را نزده بود !! اصولا باید دستگاهس دو طرف را می زد ولی می گفت که روی آ5 نمی زند و برایم عجیب بود !! قبلا یک جایی می دادم که هم آشنا بودند و هم ارزان حساب می کردند و هم می زدند !! خلاصه اینکه کمی کلنجار داشت و وقتی من دورادور روی صفحه ی کامپیوترش نگاه کردم دیدم که ادیت برنامه اش کار نمی کند و خلاصه اینکه وسط کا رچند صفحه را باهم کشیده بود و من متوجه شدم و جلوی پرینت را گرفتم تا حداقل مرکب اضافی استفاده نکند ...

 

معلوم بود که حواسش اصلا آنجا نبود و معلوم شد که شب طبقه بالا به طبقه ی آنها نشتی آب داشت و ساعت 3 مشغول بودند ... قرار شد بعدا بدهم برای پرینت و برقش هم رفته بود از این موردی که پیش آمده بود ، پول یک بسته کاغذی که استفاده کرده بود را دادم (!!!) و به خانه برگشتم ... بانو وقتی شنید پول کاغذهایی که اشتباهی زده بود را داده ام گفت : " خودش اشتباه کرده بود و ... " گفتم : " من از بابت اشتباهی که خودم کردم و به جای اینکه به جای آشنا و مطمئن بروم در جای دیگری اقدام کرده بودم (!) تاوان پرداختم !! "

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد