دیشب دور سوم مشاوره دادویی برگزار شده بود ؛ یکی از دوستان قدیم در مورد کاری که در دست دارد به مشکل برخورد کرده بود و از قرار معلوم در خانه فرموده بودند که این کار را اگر برای سرکوفت زدن نان آوری به ما ، ادامه می دهی می توانی ادامه ندهی و بیایی از آخور پدرزن بخوری که حداقل خیری که دارد دم دست بودنت باشد !!
سرپایی برای سلام رفتم پیش یکی از همکاران ، برای یکی داشت از خانه ی خریداری شده به قیمت چند ده میلیاردی یکی از بزرگواران و اخراج ایشان از پست مدیریتی شان که اخیرا در رادیو اعلام شده بود تعریف می کرد و یکی هم که احتمالا فکر می کند می داند میلیارد چقدر است می پرسید : مگر چه خبر است ، خانه سی میلیاردی !؟!؟
ادامه مطلب ...
مطلب را بنویسم ، شایددر انتها برایش عنوانی ساختم ؛ پریشب برای کمی قدم زنی از خانه رفتم بیرون ، بیشتر برای یک کار بانکی سرپایی بود ، ماشاءالله بانک سر کوچه ی ما عین دکان نفتی های قدیم پر مشتری هست و وقتی خلوت باشد یعنی رفته توی فاز پوزش !!
ادامه مطلب ...