یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

زیر باران باید رفت ...


امروز ، از دیشب باران داشتیم !! فکر می کردم این بار به یکی از مدیران هواشناسی ، برای رئیس جمهور شدن رای بدهیم !؟ حداقل اینها یک در میان حرف و پیش بینی شان درست از آب درمیآید ... خدا لعنت کند سردارسازندگی را ، بعد از او یک حرف راست در بدنه دولت شنیده نشده است !؟

 

ادامه مطلب ...

بندر تا بندر ...


دیروز با صدای خروس بیدار شدیم و با صدای غازها صبحانه را ادامه دادیم ... با اینکه در آمارهای بین المللی زیاد جلو نیستیم ، ولی وقتی در یک محیط جنگلی و روستایی ساکن می شویم ، اواین چیزی که به چشممان می آید، تاثیری ست که از زندگی شهری و صنعتی گرفته ایم ...

 

ادامه مطلب ...

از کوه تا دریا ...

 

و البته طبق برنامه قبلی ، در آستارا منزلی اجاره کرده بودیم برای تعطیلات عید فطر و ادامه اش ... برای همین دیروز بعد از اذان ظهر راه افتادیم و سفر آغاز شد ...

 

ادامه مطلب ...

فرصتی که رفت ...

 

مردی گفت : " نمی دانم که ماه رمضان از ما راضی رفت یا نه !؟ " 

ظریفی حرفش را شنید و گفت :" اگر راضی نرفته باشد سال دیگر نمی آید !! "

 

ادامه مطلب ...

امنیت !؟

 

توی اتوبوس بودم و آشنایی آمد و خوش و بش کردیم و یکجایی پرسید :« مملکتده نه خبر ؟! » ( تو کشور چه خبر ؟! )  ، مرحوم دایی جان فرنگ نشین می گفت :« شعور و فرهنگ بک ملت را می شود از مکالمات روزمره اش شناخت !! »

 

ادامه مطلب ...