چند روز پیش یک پیشنهاد داشتم در مورد رفتن به کلیبر و احیانا قلعه بابک ... هواشناسی هم که تا آخر هفته را بارانی گفته بود و تقریبا همه جای کشور در باران و سیل بودند ... سیل در برخی مناطق شاید ناراحت کننده بود ولی در مناطق دیگر امیدبخش بود ؛ مخصوصا سیلاب هایی که روان شده بودند بطرف دریاچه ارومیه !!
ادامه مطلب ...
دیروز عصر باتفاق بانو و نوراخانیم راهی شدیم تا برویم دیداری داشته باشیم با لاله های باغ آقای اقدم ... این باغ و این لاله های داستانی دارند چندین ساله که فعلا فرصت تعریف نیست ... یک عکس در ضمیمه می گذارم و بعدا در فرصتی مناسب انشایش را می نویسم
روزهای ما کم و بیش می گذرد ، برخی ساعتها خالی و برخی دقیقه ها پر (!) ، برخی اوقات بی آنکه حسی داشته باشیم و برخی اوقات پردغدغه (!) و بالاخره یک روز را تمام می کنیم
ادامه مطلب ...
یک سبزی فروش در بازار « کره نی خانه » هست که خیلی وقت است مشتریش هستم و خارج از مقوله خرید ، سلام و علیکی بهم رسانده ایم ، این بازارچه قدیمی که زمانی مختص ساخت کره نی بود ( لوله ای که بالای سماورذغالی می گذارند تا کار دودکش را بکند! ) حالا تخصصی میوه فروش ها و کمی هم عتیقه فروش ها می باشد!!
ادامه مطلب ...