یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

ما و دیگران

 

مردمانی که ما باشیم با مردمانی که دیگران باشند خیلی فرق داریم ؛ در نوع نگاه به زندگی و حتی در نوع حرف زدن از زندگی ، نگاه ما می گوید که ما خیلی نزدیک تر از چیزی هستیم که فکر می کنیم !؟ و حرف زدن ما می گوید که ما خیلی دورتر از چیزی هستیم که می گوییم !؟

  

ادامه مطلب ...

قدیم ترها ...


یادش بخیر ... ایام جوانی می رفتیم کوه و گردش و تا مدتها از دلخوشی های برنامه و زیبایی ها تعریف می کردیم و جالب اینکه همه چیز را نمی شد در یک منبر تمام کرد و هر بار زاویه ای را وسط می کشیدیم  ...

   ادامه مطلب ...

با سهراب سپهری


باغ ما در طرف سایه دانایی بود. 

باغ ما جای گره خوردن احساس و گیاه، 

باغ ما نقطه برخورد نگاه و قفس و آینه بود. 

باغ ما شاید ، قوسی از دایره سبز سعادت بود.

میوه کال خدا را آن روز ، می جویدم در خواب. 

آب بی فلسفه می خوردم. 

توت بی دانش می چیدم. 

تا اناری ترکی برمیداشت، دست فواره خواهش می شد. 

تا چلویی می خواند، سینه از ذوق شنیدن می سوخت. 

گاه تنهایی، صورتش را به پس پنجره می چسبانید. 

شوق می آمد، دست در گردن حس می انداخت. 

فکر ، بازی می کرد. 

زندگی چیزی بود ، مثل یک بارش عید، یک چنار پر سار. 

زندگی در آن وقت ، صفی از نور و عروسک بود، یک بغل آزادی بود. 

زندگی در آن وقت ، حوض موسیقی بود.


کدام را بگویم ...

 

ماجرای من و سهام بانک بسیجیان که بعدها مهراقتصاد شد و بعد در یک شب مهتابی و در یک خلوت صمیمی ، تصمیم گرفته شد تا بهمراه دیگر بانکهای نامشروع (!؟) برود زیرمجموعه بانک سپه بشود و از این آمد و شد(!) و هزار و یک تبصره و ... هزاران میلیارد ( به نقل از بازرس و محرم اسرار بانک !) به جیب بانک سپه و متولیانش رسید ، خود داستانی در حد « هزار و یک شب » است !!

  

ادامه مطلب ...

مهمان داری یا میزبانی !؟

 

دقت کرده اید که چرا ما اغلب به جای کلمه ی مهمان داری که وزین و سنگین و با عاطفه می باشد (!) از کلمه میزبان استفاده می کنیم که یک حالت حقوقی و تجاری دارد (!؟) مگر ما در خانه مان قمار راه انداخته ایم که حکم میزبان و میزداری داشته باشیم ؟

  

ادامه مطلب ...