یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

مهمان داری یا میزبانی !؟

 

دقت کرده اید که چرا ما اغلب به جای کلمه ی مهمان داری که وزین و سنگین و با عاطفه می باشد (!) از کلمه میزبان استفاده می کنیم که یک حالت حقوقی و تجاری دارد (!؟) مگر ما در خانه مان قمار راه انداخته ایم که حکم میزبان و میزداری داشته باشیم ؟

  

 

سالهای کمی دورتر که در محله اعیان نشین زیاد رفت و آمد داشتم ، برخلاف آنچه خیلی ها تصور می کنند (!) جامعه اشراف آلوده به انواعی از رفتارهای نامعقول بودند و چون ما اغلب از چند ناحیه به خانواده ها نزدیک بودیم ، برخی چیزها که برای خیلی ها پوشیده است را می دیدیم !! یکی از آن رفتارهای نامعقول و تفریحات ناسالم بشری (!) تفریح قمار حشرات ( غلط املایی تایپی بود ولی اصلاح نکردم !؟ حضرات )  بود ... و اتفاقا اکثریت هم یا دکتر جماعت بودند و یا اتصال نزدیک به دکترها داشتند ، مثلا خانم یکی از دکترهای سرشناس شهر ، دائما در خانه بساط قمار راه می انداخت و بچه هایش جمعه ها با ما به ددر و گردش می آمدند و اتفاقا خیلی هم از این کار مادر گله داشتند تا حدی که دختر خانواده برای دور بودن از آن محیط و نفرتی که داشت ، در 15 سالگی ازدواج کرد و رفت ... 

یکی هم بود که پدرش در زمان قبل از انقلاب ، مدیر یکی از عشرتکده ها و قماربازخانه های معروف شهر بود و بعد از انقلاب پاکسازی شده بود ولی اگر بتوان با آب هفت دریا (!) موجود نازنینی که حالا مد شده مردم در بغل نگه می دارند (!) را پاک کرد (!؟) با پاکسازی او هم آدم می شد !! بعد از انقلاب ، از اولین صنایعی که به بخش خصوصی واگذار شد ، یکی همین قمار بود !! ما دورادور می شنیدم و نقل و انتقالات عجیبی صورت می گرفت !؟ یکی می رفت و حیاط بزرگ اعیانی اش را می باخت و یا یکی دو تا مغازه می برد و اتفاقا پسر همان نامبرده هم با ما زیاد کوه می آمد !! یکبار از روابط عمومی بالا حرف شده بود و کری می خواند از روابط عمومی بالای پدر و مادرش و ... که من گفتم : "  سن گیرده میز باشینا بویوسن ، بیزده گیرده حوض یانیندا بویوموشوخ !!؟( تو اگر کنار میز گِرد ( میز قمار ) بزرگ شده ای ما هم کنار حوض گرِد بزرگ شده ایم ) همین یکی دو جمله ناقص شاید بتواند معنی میزبانی و مهمانداری را مشخص بکند والا باید رفت و هفتاد مَن مثنوی خواند !!؟؟

 

خلاصه اینکه دیروز دو تا از دوستان در خانه ما مهمان بودند ... بعد از مدتها فرصتی شد تا بیایند و آپارتمان جدید را ببینند و ما را هم ... با خود دوستان از بزرگسالی دوست شده بودیم ولی با بچه هایشان از همان زمان تولدشان دوست هستیم و از این بابت آنها سابقه بهتری در زمینه دوستی دارند !!؟ یک مشکلی بود و آن اینکه فرصت کافی برای حرف زدن به همه نمی رسید !؟ نوجوان ها دائم دوست داشتند از دلخوشی ها و آرزوهایشان برای عمو ( من ) بگویند !! و دختر کمی کوچکتر دوستم فقط یک ریز داشت تعریف می کرد !؟ نوراخانیم هم کمین کرده بود و هر از گاهی یکی از آنها را شکار می کرد و به اتاقش می برد برای بازی !؟ بزرگترها هم که چندلایه غیبت می کردند و رویهم رفته خیلی خوش گذشت  خیلی زود ساعت به دوازده رسید ... حداقل با بچه ها می توانستیم تا صبح حرف بزنیم !!

 

نوراخانیم آمد و کامپیوتر را صاحب شد ...‌

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد