یکسال پیش این موقع ، اوج سفرهای تجاری ایران به چین بود (!) دقیقا مثل هر سال دیگر ... تا بازار را از جنس بنجل پربکنند و جیب مردم را شب عیدی ، خالی بکنند !! دولتی که در جیب مردم دست می کند ، باید بداند که دارد راه جیب اش را به بچه هایش یاد می دهد !!
دیروز بعد از ظهر بانو عکس را برد پیش آقای دکتری که اصلا به دوربینم خوش ننشسته بود و فعلا هم روی حرفم هستم (!) و خلاصه اینکه باتفاق دفترچه برگشت و خبر داد آماده بشوم برویم یک سرم بزنیم ، چون دو سه فقره آمپول را تجمیع نموده اند که بهمراه سرم باید زده شوند ... این قسمت به درد من می خورد ؛ ولی فرقی به حال پرونده خراب دکتر نمی کرد !!
ادامه مطلب ...
امروز به اصرار بانو رفتیم دکتر ... تا بعدا نگویند که دکتر نرفتیم !! یک دکتری هست که نزدیکی محل سکونت برادربزرگم می باشد و اعتقاد خاصی به ایشان دارند (!) و روی همین اعتقاد خاص آنها من میانه ی خاصی حتی با تابلوی دکتر هم نداشتم !!
چند روز گذشته را در تبداری بزرگی پاس کردم !! ناپرهیزی ها دست به دست هم دادند و بالاخره اتفاق بزرگ افتاد !! سه شنبه تا جمعه ای که گذشت اصلا حال خوبی نداشتم و و مثل یک کرگدن زمین مانده بودم !!