یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

انجمن اوباش

 

توی اتوبوس سریع السیر بودم تا از این سو بروم به آن سوی شهر ... نشستم و کنارم یک پیرمرد نشست که آرامش از سر و رویش می بارید !!

   ادامه مطلب ...

ددر آخر فصل ...

 

پنجشنبه شام رفتیم خانه مادربانو و قرار شد جمعه بهمراه خانواده بانو ، متشکل از مادربانو ، خواهربانو و برادربانو برای ددر آخر تابستانی برویم ... ( همه را نوشتم که بدانید جمع برای نوراخانیم جور جور بود !!؟ )

  

ادامه مطلب ...