یکی دو روز گذشته کمی تب داشتم و این کمی معنای زیادی دارد ، تا آلارم های بدن من شروع بکنند به ارسال علایم و تا من بیایم به آنها توجه بکنم (!) چند روز از بیماری سپری می شود ...
نوراخانیم رفته دستشویی ، مامانش پشت سرش رفته ، میگه مامان در بزن ! مامانش در زده ، باز کرده میگه : ول کام تو مای جیش پارتی !!!
دیروز بعد از اذان ظهر از خانه زدیم بیرون که جذابیت های اردیبهشت را از دست نداده باشیم ... زنده شدن طبیعت یک حال و هوای خاصی دارد ... مخصوصا سرسبزی همه جا ، از بالای کوه گرفته تا ته دره های ماسه ای!!
ادامه مطلب ...
چند وقت پیش بود که نوشتم یکی از دوستان که مهاجرت کرده به کانادا ، آمده بود ایران و دو نوبت دیدار خوب و صمیمی باهم داشتیم که یکی از آنها آخرین نشست قرن بود و دومی هم اولین نشست قرن جدید ...
ادامه مطلب ...