یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

شهر دزدها

شهری بود که همه ی اهالی آن دزد بودند ... شبها پس از صرف شام، هرکس دسته کلید بزرگ و فانوس را برمی‌داشت و از خانه بیرون میزد؛ برای دستبرد زدن به خانه یک همسایه ! سحر با دست پر برمی گشت به خانه ی خودش که یک دزد آنجا را زده بود !! ...

ادامه مطلب ...

تاسوعای حسینی ...

امروز تاسوعا بود ، چند سالی می شود که تاسوعا و عاشورا را در شهر می مانم ... حالا کمی پای تلویزیون و کمی پای کامپیوترم !! بعد از ظهر که می شود ، تقریبا حوالی ساعت 4 ، از خانه می زنم بیرون و این زمان مصادف با حرکت شمع گذاران می باشد !! ...


ادامه مطلب ...

عکس هایی از امروز

دیروز رفته بودیم مسیر اسالم به خلخال ، البته داستانش طولانی است ...

ادامه مطلب ...

زکاةالددر ...

قال دادو (ع) : " زکاة الددر عکسه !! "

هفته ی قبل که ما رفته بودیم روستای اوشتبین ، همکاران رفته بودند قله علی علمدار در شهرستان مرند ... گفته بودم که دوربین ببرید و عکس بیاورید تا برای سهیم کردن دیگران در ددرتان دست خالی نباشید ... 

ادامه مطلب ...