یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

غیرت یمانی !

 

و زمانی پارچه ای بود بهنام " برد یمانی " که آوازه اش به داستان های خارج از یمن کشیده شده بود !! و زمانی برای نگین انگشتر سنگ اگر  " عقیق یمانی " بود بیشتر قبول می کردند تا عقیق های جاهای دیگر را !!  

 

ادامه مطلب ...

عالمی از نو بباید ساخت ...

 

به لطف دوستان و اعتمادی که به من دارند ، کلید یکی دو چاپخانه توی جیب من هست و هر وقت کار داشته باشم می روم و در هر کدام که میسر بود کارهایم را انجام می دهم ، البته قبلا زنگ هم می زنم و اجازه هم می گیرم و به این کار عادت دارم !

  ادامه مطلب ...

باران رحمت


دیروز هوا ابری بود و بعد کمی بارانی شد ، دلم از آن باران های قدیمی می خواست که تا توی کفشهایمان پر از آب می شد ... و برخی از اهالی برای خراب نشدن کفشهایشان ، کفش ها را توی نایلون می گذاشتند و با پای برهنه توی آب راه می رفتند ...
 
ادامه مطلب ...

پیروزی زودرس ...

 

دیروز بعد از ظهر رفتیم تا جلفا تا ببینیم اوضاع سرسبزی و وضعیت طبیعت چگونه است ، اردیبهشت بهترین زمان برای جلفا و کرانه رود ارس است ...

 

ادامه مطلب ...

خواب ...

 

امروز صبح در خواب کوتاه بعد از ساعت 6 ، یک خواب عجیب دیدم ... رفته بودم یک جایی و سر از یکی از شهرک های اطراف شهر درآورده بودم ولی هر چه می رفتم به خروجی راه پیدا نمی کردم ... و عجیب تر اینکه وارد کوچه های خیلی زیبایی می شدم و با خودم می گفتم اینجا ، از کی این کوچه ها را داشتند و من خبر نداشتم ... مثل کوچه های تنگ و باریک و زیبای برخی محلات قدیم تهران !

  ادامه مطلب ...