دیروز هوا ابری بود و بعد کمی بارانی شد ، دلم از آن باران های قدیمی می خواست که تا توی کفشهایمان پر از آب می شد ... و برخی از اهالی برای خراب نشدن کفشهایشان ، کفش ها را توی نایلون می گذاشتند و با پای برهنه توی آب راه می رفتند ...
این روزها از آن باران ها خبری نیست و از آنهمه آب گرفتگی هم خبری نیست ، مخصوصا در بیست سی سال گذشته که تقریبا تمام شهر به سیستم فاضلاب متصل شد و تمام آب های سرگردان در سطح حالا سربراه شده اند و مستقیما به تصفیه خانه غرب تبریز می روند ... سی وهل سال پیش ، در برخی ساعات عصر ، نمی شد به غرب تبریز رفت و منطقه در قرق پشه هایی بودند که هر کدام برای خود اف ۱۸ بودند !؟ بعد از جمع شدن آب های سطحی ، ریشه پشه ها هم از سر شهر باز شدند !؟ رفاه سانت به سانت می آید و ملموس نیست ، حالا یکی از اموات صد سال اخیر را در هر کلانشهری ، تهران - اصفهان - تبریز و .. زنده بکنی ، از خوشحالی و شعف سکته می کند و فکر می کند وارد بهشت شده است !؟ ( ببینید خود بهشت چه خبر است ؟ )
داشتم می گفتم که عصر هوا خیلی بارانی بود ولی باران نداشت تا اینکه حوالی ۵-۶ ، باران شروع شد ... اول آرام آرام و کمی بعد تند تند ... ولی دل من باران بیشتری می خواست ، بقول شاعل نم نم علاج من نیست ! کمی بعد یکی از دوستان عکسی استوری کرد و نوشت با این تگرگ باقیمانده درخت ها هم پی کار خودش رفت !؟ حوالی ساعت ۸/۳۰ برای کاری از خانه بیرون رفتیم ، هم ماشین سواری هم خوابیدن نورا و هم برداشتن یک سفارش کار از جایی !؟ و کمی بعد تمام آسمان تبدیل به رعد و برق شده بود ... و بعد باران شدید بارید ، جگرم حال آمد ولی استوری آن دوست را هم بیاد داشتم ...
امروز هوای شهر بسیار لطیف بود و خنک و همه از باران حرف می زدند ...
با درود
باران هم باران های قدیمی هم سیل آسا هم یهو یک هفته پشت و سر هم
رعد و برق بهار و پائیز
اصلا دنیا نفرین زده شده است
سلام
تحمل مردم هم کم شده است و آسیب پذیرتر شده اند ...