جایی که هستم !!

امروز عصر رفته بودم پیش دوستم تا کمی کمکش کنم ... اوقات جمعه بیحال را باید با چیزی پر کرد و چه تفریحی بالاتر از کار !! من زا اول اینگونه به کار نگاه کرده ام و همیشه در فعالیت هایم برایم لذتی بود !!

جوانی نشسته بود و داشت زمین و زمان را بهم می دوخت !! از بورس که رفت و به قول خودش برگشت خیری ندیده بود !! آنگونه که او حرف می زد انگار سر و ته بورس را حالی شده بود ... و بعد از بازار کار حرف زد و اینکه خیلی خراب است و البته آنچه مدنظر او بوددرآمدی بود که با آرزوهایش متناسب باشد نه با قد و قواره ی آنچه بود !! کمی زور برد ولی بصورت ناقص به او در مورد جمله ی معروف کریشنا کورتی ، " غم سایه ی آرزوست !! " توضیحاتی دادم شاید بعدها تفاوتی در نگاهش بوجود بیاورد !! چنان سخت موضع گرفته بود که اگر کمی اراده داشت (!) همین امشب بایدقید زندگی را می زد !! ولی می دانم که آن کاره نبود ...

کمی بعد دوباره رفت توی فاز آرزوهایش !!! به او گفتم  درست است که هیکل من کمی نزدیک به هیکل غول چراغ جادو هست (!) ولی انتظار برآورده شدن آرزوهایش را از طرف من نداشته باشد !!!؟ و ضمنا گفتم اگر نمی تواند از دست آرزوهایش رها بشود (!) آنها را برایم بشمارد تا یکی یکی آنها را سکه ی یک پول بکنم و از رونق بیاندازم !! ولی اهل این حرفها نبود و در شرایط روحی و روانی تولید دردسر برای خودش بود !!

می گفت : " حالا اگر 5 میلیارد داشته باشم ! دستم برای کمی فعالیت در برخی زمینه ها گرم می شود !! " من داشتم به آن مبلغ فکر می کردم که چگونه می شود به دستش برسد و می دیدم که چندان هم سخت نبود !! کافی بود جناب پدر تکانی به خودش بدهد و کاری که چند وقت دیگر اداره دارائی خواهد کرد را خوشد بکند و همین مبلغ را به او بدهد ... کمی بعد از من پرسید که دوست دارم صاحب چنین مبلغی بشوم ؛ البته از نوع بی دردسرش !! گفتم : " من در موردمبالغ بسیار هنگفت تر هم با خودم کلنجار داشته ام و این مبلغ برایم خیلی کم هست و شاید باور نکنی که زیاد با ورود اینهمه پول یهوئی به زندگی ام موافق نیستم !! البته می شود با آن خانه ای بهتر خرید و ماشینی بهتر و کمی ریخت و پاش کرد تا حال دل بهتر شود !!! ولی در این وضعیتی که هستم و جایگاهی که در زندگی ام دارم رضایتمندی بالایی دارم و می دانم که این چنین تکانی بیشتر از هر چیزی رضایتمندی ام را نشانه خواهد رفت "