دو هفته پیش قراری داشتیم برای رفتن به مرکز آفتاب گردان و تخمه ، شهرستان خوی !! بنا به دلایلی برنامه اجرا نشد تا اینکه قرار شد دیروز در یک برنامه نیم روزی سری به آنجا بزنیم ، همکار بازنشسته ی دوستم که اهل خوی می باشد از دوستم دعوت کرده بود و برای همین کمی تا قسمتی مهمان محسوب می شدیم ...
اساس برنامه این بود که حداقل دو یا سه ماشین برویم ولی دوستان یکی یکی جاخالی دادند و من باتفاق خانواده دوستم راهی خوی شدیم ، فوتورافچی برای دلیل کنسل کردن برنامه گفته بود که حالا دیگر وقت آفتابگردان ها تمام شده است و چیزی برای عکاسی نمی ماند ، یعنی ما دور و برمان از این کارشناس ها زیاد داریم و رفته بود دنبال برنامه ی خودش که عکاسی در پای قله سبلان و دره ی معروف شیروان بود ... ما هم از خباثت کم نگذاشتی و دعا کردیم آسمان بالای سرش ابری باشد و حالش بیشتر از اندازه ی بخور و نمیر خوش نباشد !!!
آفتاب گردان را عموما در دو نوبت می کارند ، یا بعد از برداشت محصول اول ( مثلا گندم و ... ) بعنوان کاشت دوم آفتابگردان می کارند و یا بعد از برداشت محصول آفتابگردان در نوبت دوم کاشت بجای آن محصول دیگر می کارند ، این قسمت از توضیحات برای روشن شدم چراغ برخی بود که فکر می کردند فصل آن تمام شده است در حالیکه فصل عکاسی برای دور دوم کاشت تا یک ماه دیگر ادامه خواهد داشت !!
ددرمان با یک ساعت تاخیر شروع شد و اگر می دانستیم چه برنامه ای انتظار ما را می کشد حتما دو ساعت زودتر راه می افتادیم ... بعد از شهر کشکسرای یک مزرعه آفتاب گردان دیدیم و از ترس اینکه شاید مزرعه دیگری نبینیم باتفاق دوستم کمی رفتیم توی کار عکس گرفتن از آنها ، عکس های من همیشه خبری هستند و بیشتر عکاس ها را شکار می کنم !!
با کمی تاخیر به خوی رسیدیم و دوست دوستم منتظر ما بود ، بعد از یک پذیرایی در خانه باتفاق به مزرعه آنها رفتیم ، یک باغ اساسی و خودکفا از بابت آب و فضای آرام و اختصاصی با آفتابگردان هایی به بزرگی یک سینی بزرک قدیمی که در خانه های جدیدی از آنها پیدا نمی شود !!! و بعلت سنگینی بیش از حد دیگر توان سر بلند کردن نداشتند ، البته در مسیر باغ های بزرگ و مزارع آفتابگردان زیادی بود که تازه به بار نشسته بودند و سرشان به آفتاب گرم بود !!
شاید برخی ها ندانند که آفتاب گردان ها از محل اتصال ساقه به گل که همان گردنشان باشد بصورت بالا و پائین دنبال آفتاب می چرخند و بقول صاحب مزرعه : " آفتابگردان یک ساعت طبیعی برای نشان دادن زمان است و سرش جهت آفتاب را بدرستی نشان می دهد !!! "
یک استخر کوچک هم کنار ساختمان باغ بود که با آب چاه عمیق پر می شد و ادامه ی جریان آب به باغ های مجاور می رفت و واقعا آب خیلی سردی بود ، البته این سردی آب مانع آب تنی دوستان نشد و پسر دوستم تمام مدتی که آنجا بودیم یا توی آب بود و یا کنار آب برای خودش بازی می کرد !! صاحب باغ می گفت : " کسی که در تابستان بتواند توی این آب برود ، در زمستان سردش نمی شود !! "
برای ناهار بساط منقل براه بود و یک ناهار ددری اساسی خوردیم ... بعد از ناهار کمی در باغ قدم زدیم و سهم میوه ی ما را دادند و دوستم رفت از مزرعه مجاور کمی عکس گرفت و بعد از ظهر برگشتیم ، باید تا ساعت 5 دوستم در سر کارش حاضر می شد که البته بهمان اندازه که صبح دیر کرده بودیم همانقدر هم عصر دیر رسیدیم ...
یک محیط بسیار دنج که جا دارد آدم با یک اکیپ بالای ده نفر حداقل یک شب در آنجا بماند .
===
شب در خانه یکی از دوستان مهمان بودیم ، جمع جور بود و برای همین هم توی روی دوستان حاضر حرف زدیم و هم پشت سر دوستان غائب صفحه گذاشتیم !!!!
سلام به دوست گلم
اگه تونستی بیا وبلاگم سری بزن
منتظرتمممممممممممم
مطمئن باش پشیمون نمیشی
بچرخ تا بچرخیم