دیروز که به خانه رسیدم ، طبق معمول نای روشن کردن چراغ ها را هم نداشتم !! نه اینکه خسته از کار باشم ، بعد از گرفتن یک دوش گرم و سرد (!) چنان در ماشین چرت می زنم که از خواب شبانه ام سنگین تر می شود ، آن وقت برای پیاده شدن از ماشین مشکل دارم چه برسد به کارهای پیش پا افتاده ...
وقتی خانه رسیدم دخترک همسایه باز کاردستی آورده بود و این بار یک شیرینی خشک و بامزه که مجبورم کرد تا پای یخچال بروم برای آب خوردن !!
حوالی ساعت 9 بود که مادر به خانه آمد ... در جواب سوال مادرم برای خوردن شام گفتم که حال ندارم و آن وقت موبایل زنگ خورد ، یکی از دوستان که اخیرا بدلیل مشغله ی کاری کم پیدا شده بود پشت خط بود و قرار مدار بیرون رفتن را گذاشتم !! قیافه ی مادرم در هضم " حال نداشتن برای شام خوردن " و " آماده شدنم بیرون رفتن " دیدنی بود !!
خیابان ها این روزها خیلی شلوغ هستند ، اول اینکه تبریز خانه ی دوم ارومیه ای ها هم محسوب می شود و مهمان هایشان را برای خرید و گردش به تبریز می آورند و چشم مان به شماره پلاک های 17 و 27 خیلی وقت است که عادت کرده است !! دوم اینکه مهمان هم زیاد است و عصرها مسیر منتهی به ولیعصر و شاهگلی و ... بیش از حد شلوغ است !!
وضعیت عمومی رانندگی ها هم که تلاش سرسختانه برای رسیدن به حداکثر بی نظمی است !!
قرار شد برویم لاله پارک برای کمی خرید و شام !! در مسیرمان یک صحنه ی تصادف خیلی جدی دیدیم که ماشین های آتش نشانی برای خاموش کردن ماشین ها آمده بودند !! یک پیکان سوخته که نصف اش بباد رفته بود و احتمال قوی بدون کشته نباید می بود !! پشت سر آن یک ماشینی هم بود که قابل تشخیص نبود که چه ماشینی است ، انگار با کالباس بر تبدیل به قراضه شده بود !! حوادث رانندگی فوق العاده زیاد شده است و متاسفانه هنوز آن سختگیری لازم اعمال نمی شود !! البته من چندین بار شنیده ام که خرپول های ظاهرا متشخص در مواجهه به مرگ های این چنینی که ناشی از سرعت بالا و ... است می گویند : " جوان ها دلخوشی ندارند که !!! "
بعد از تماشای این صحنه های تلخ رفتیم لاله پارک با یک فضای فوق العاده شیک و چهره های شسته و رفته که بسی دیدن دارند و تماشای فروشگاهها و قدم زدن در یک محیط آرام و تماما فرنگی !! حتی برخی جاها فرنگی تر از فرنگ !!! قسمت غذاخوری ها در طبقه ی بالا قرار دارد و خیلی شلوغ بود ، انواعی از غذاهای ترکیه ای و فست فود ها در تبلیغات های رنگ وا رنگ برای بدام انداختن اشتهاهای سرگردان !!! اشتهای ما هم که دام نمی خواهد ، خودش سربراه می رود توی قفس !!
سلام
دادو خان بالاخره آخر عاقبت این سینی ها که طبق طبق میومدن به کجا رسید ؟؟
فعلا به رسم یادبود هدایایی برایشان کادو داده شده است ...
اشتهاهای سرگردان منبع درآمد بسیار ارزشمندی برای خیلی از این رستورانها و غذاخوری هاست.به خصوص که آدم مسافر و غریب هم باشه.