یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

نورائیات !

 

نوراخانیم این روزها ، بعد از مهمانی دورهمی ، که دختردوستم با پدرش مچ می انداخت !؟ ، روزی چندبار با من مچ می اندازد و هر بار قبل و بعد مسابقه کلی کری می خواند !؟

 

ادامه مطلب ...

مازوت !

من از مردمانی که سیگار می کشند و از آلودگی هوا شکایت دارند ، گله مندم !!

 

یک گام دیگر ...

 

دیروز یکی از آشنایان کوچه و بازار ، دختری که مدتی بعنوان فروشنده در انتشاراتی آمده بود و بیش از یک ماه نشد که او را بشناسم !! و سبب گرمی سلام و علیک مان وجود مجسمه یک جغد روی پیشخوان بود و هر صبح که می رسیدم به جغد سلام می دادم و می گفتم : " سلام بر جغد دانا ! " و به لطف انیستا هر از گاهی از فعالیت هایش خبردار می شوم ، مطلبی گذاشته بود ؛ البته برای دوستانش !؟ 

  ادامه مطلب ...

تا چه قبول افتد ...


کمی بنویسیم ، انشالله یک عنوان مناسب از درون نوشته ها استخراج می کنیم ... جمعه در خانه مادربانو مشغول صبحانه بودیم که مادرم زنگ زد و اعلام « داریخماخ !!» کرد ...‌ کلافگی ، بی حوصله گی ، دلتنگی و از این قبیل موارد ، اجزای تشکیل دهنده  حالت داریخماخ !  می باشد ...

 

ادامه مطلب ...

یک صبح جمعه ی شاعرانه ...

 

برگ درختان سبز ( و زرد ) در نظر هوشیار

هر ورقش دفتـــــری ست معرفت کــردگار

  

ادامه مطلب ...