یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

ناسازگاری ها !!

صبح طبق معمول زود بیدار شده بودم ... حوالی ساعت 5 که می شود من بیدار می شوم ؛ سیر از خواب !! و کم کم منتظر می مانم تا آفتاب هم بیدار بشود ... سعی می کنم کمتر سر و صدا بکنم و برای همین یا در گوشی هستم یا می آیم و در کامپیوتر مطلبی می خوانم ...

   

امروز کله ی سحر (!) یک ساعتی در موبایل بودم و مطالبی خواندم ... دلچسب نبودند !! ما با زور مخالفیم ولی خودمان هم به وقتش اهل زور زدن و زور دادن و زور گفتن هستیم ... به ما دروغ بگویند بد است ولی اگر خودمان دروغ بگوئیم خوب است !! ( مصلحت را هم که هر کس خودش تشخیص می دهد ! ) ما در درون خودمان ناسازگاریم و می خواهیم بیرونی بسازیم پر از سازگاری ... شاید هم چاره ای جز این نداریم !! بهرحال باید به چیزی خوش بود ...

 

دنبال شعری می گشتم از مفتون امینی ... کتاب را برنداشتم و خواستم در اینترنت پیدا بکنم ولی نبود ... یک مصاحبه از او دیدم و رفتم تا بخوانمش ... آدمهای قدیمی آرامش خاصی دارند ، نیازی به اهانت و کوبیدن دیگران ندارند ... می دانند که بازی های روزگار را نمی شود دور زد و هر کس باندازه ای که غوطه ور شده است ، آلوده لذت و اشتباه شده است !! انگار تفاخر همان حوالی 60-70 سالگی انسان را رها می کند ؛ البته استثناها همیشه هستند !! تلاش در سوالهای سوال کننده بوضوح مشاهده می شد ولی در جواب های او تلاشی دیده نمی شد ، شاعر بودن با اهل شعار بودن خیلی فاصله دارد !!؟

 

در آخرین سوال که در مورد آرزوی او در 94 سالگی اش بود ، بنوعی جواب را می پیچاند ... بنظر من هم سوال آزار دهنده ای بود ... و با جملات زیر مصاحبه شا را به پایان می برد ... خوشم آمد و در پائین عین نوشته را درج می کنم :


" ما در جهان سوم زندگی می‌کنیم که این جهان مقتضیاتی دارد. جامعه‌مان را با جامعه اروپا یا حتی ژاپن هم مقایسه نکنید. همه مجبورند زندگی کنند و مسئولیت زن و بچه داشته باشند. مجبورند گاهی دروغ بگویند و کار مصلحتی انجام بدهند. گاهی به جای سلام و علیک، تعظیم کنند. ما با کسی نمی‌توانیم طرف شویم، فایده‌ای هم ندارد. کسی را که نمی‌خواهد درگیر شود ولش کنید و کاری به کارش نداشته باشید، پشت سرش غیبت نکنید، اما برخی به این چیز‌ها اعتنایی ندارند.


عیب بدی که ما داریم، مسئله ناسازگاری با خودمان است. در جامعه امروز ما بدبینی و بدگویی زیاد شده است. جامعه طوری شده که هر کس هر حرفی می‌زند، دارد حرف منطقی می‌زند. راننده و مسافر حرف می‌زنند، بادقت گوش کنی می‌بینی هر دو دارند درست می‌گویند. مالک حرف می‌زند می‌گویی چقدر خوب گفت، مستأجر که حرف می‌زند می‌گویی این بهتر از او گفت. سوپری حرف درست را می‌گوید، حرف مشتری هم درست است. در چنین وضعی زندگی می‌کنیم.

ممکن است دوست همه نباشیم. موافق نیستم که حتما همسایه را دوست بدارید؛ اگر آدم بدی نباشد می‌توان او را دوست داشت. با همسایه‌ای که بچه‌اش قاچاقچی است و به بچه همسایه دیگر که فرهنگی است پز می‌دهد، نمی‌توان گرم گرفت. در این‌جا دیگر عقیده مشیری و سپهری کارکرد ندارد. البته به ندرت پیش می‌آید کسی کسبش آلوده باشد. اما این بدبینی هست و کارشان آدم را ناامید می‌کند. بدبینی بی‌جا خوب نیست، ولی متأسفانه این جریان وجود دارد."

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد