عجله در خدمت کردن !

صبح رفته بودم نان تازه بگیرم ... وقتی من رسیدم یکی هم قدم هایش را تندترکرده بود که مثلا زودتر از من برسد !! نان تمام شده بود و باید تا دوره پخت بعدی صبر می کردیم ...

 

این رفتار در جامعه ی ما این روزها بیشترتر دیده می شود !! البته قبلا هم بود و مرحوم نادرمیرزا آن را شعر کرده بود ... سرعت خودروها در چراغ زرد دوبرابر سرعتشان در چراغ سبز است !! چراغ سبز را حق خودشان می دانند و هر طور دوست داشتند می روند (!) ولی چراغ زرد چون رعایت حق دیگران است (!) با سرعت بیشتری دوست دارند تا مالِ خود بکنند !!

چند نفری هم به صف اضافه شدند !! خانم جوانی که پوشش کمی ناجور ( البته به نظر ما که فسیل شده ایم !! ) داشت آمد توی صف ایستاد و پلاک ماشین اش نشان می داد که تهران شماره است ( و صدالبته از آن پلاک های مختص شهرستانی های تهران نشین !! ) یکی از خاصیت های فسیل شدن این است که آدم گاهی آن روی سکه را هم می تواند ببیند !! و کمی بعد از من پرسید که از ادامه ی این خیابان می توانم به اتوبان تهران بیافتم !؟ من داشتم جواب می دادم که آن مرد جوان پیش دستی کرد تا جواب بدهد و اشاره ای هم کرد که پشت سر من بیایید تا راه را نشان بدهم ( عطش خدمت تا این حد!!) آن خانم اصلا نگاهش هم نکرد و منتظر جواب من بود !! من هم راهنمایی مفصلی کردم (!) دقیقا چیزی که می پرسید ، و جایی که بودیم ، احتیاج به یک صفحه آ4 داشت !! ولی خدا را شکر مطلب را گرفت و منتظر نان نماند و چند عدد نان کره ای که توی ویترین ، آماده بود ، را گرفت و راه افتاد و رفت !! و آن مرد جوان ماند و نگاههای کمی سنگین دیگران !!؟؟

دو نفر داشتند از انتخابات حرف می زدند و طوری حرف می زدند که دیگران هم بشنوند ... یکی در حالیکه به من نگاه می کرد گفت : " در این شرایط شرکت در انتخابات اشتباه محض است ! " من هم خیلی سرد جواب دادم : " اگر به این نتیجه رسیده اید ! بهتر است رای ندهید ! " فهمید که جواب داده ام که رد بشود و بهش برخورد و گفت : " منظورم این است که هیچکش نباید رای بدهد !! " گفتم : " اگر فکر می کنید که در جایگاهی هستید که دیگران روی حرف شما حساب بکنند ، بهتر بود کاندید می شدید تا همه به شما رای بدهند!! "