چند روز پیش باتفاق برادرم رفتیم به بازارچه معروف کاه فروشان تبریز ( سامان میدانی !! ) زمان های کمی دورتر بسیاری از کاروانسراهای این منطقه محلی برای اتراق و نیز ترمینال محلی برای روستاهای اطراف تبریز بود !! و کمی دورتر که برویم بارانداز کاروان های شتری بود که به بازار تبریز بار می آوردند و از همین منطقه یکی از ورودی های بزرگ بازار تبریز آغاز می شد بنام دوه چی بازاری ( بازار شتربان ! )
ادامه مطلب ...
و روزها می روند و مطالب بر روی هم انباشته شده و از حافظه ی روزانه بیرون رانده می شوند !! امروز بعد از چند روز توفیقی شد تا سری به وبلاگ بزنم و ببینم آخرین مطلبی که نوشته بودم چه بود و برای کدام روز بود !!
این روزها ما همچنان مشغولیم به مشغله ی تکراری رفتن به بیمارستان و سرک کشیدن در مورد وضعیت نوه ی عمه جان !! و ایضا مسائل روزمره را هم با تاخیرات 24 ساعته و گاه بیشتر از این و آن دریافت می کنیم ...
ادامه مطلب ...
فرار مغزها ، نخبه ها و ... از بحث های بالفطره داغ می باشد که وقتی ژورنالیست ها حرفی برای شیپور کردن نداشته باشند سراغ آن می روند و بعد که قیمت پیاز گرانتر شد ، آن را ول می کنند و به قیمت پیاز می چسبند !! و دوباره که نه جائی آتش گرفت و نه وزیری عطسه کرد و نه نماینده ای در مجلس چرت زد (!) دوباره بحث داغ می شود که فرارمغزها و .....
دو روز پیش بود که تلفنم زنگ خورد و پسرعمویم از تهران خبر داد که نوه ی عمه ام در بیمارستان امام رضای تبریز بستری می باشد ؛ آنهم در بخش مراقبتهای ویژه و ایضا خبر داد که وضعش خیلی ناجور است و ... البته گفت که دیروز همه آنجا بودند و ... و منهم گفتم که باید یکی خبر بدهد تا ما هم بدانیم والا علم غیبی که داریم به آنجاها قد نمی دهد !!
ادامه مطلب ...