دیروز مرخصی رد کرده بودم ؛ البته اصلا خبر نداشتم که امروز پنچشنبه ی تعطیل کارخانه است ، مثلا خبر داشتم چه کار برجسته ای انجام می دادم !!؟ اولین دستوری که از جانب خانم مادر رسید این بود که تا اتاقم را مرتب نکرده ام بیرون نروم !!
ادامه مطلب ...
صبح :
زیاد خوب نبود ... کارخانه با آدم های هر دمبیلی ، با افکاری مرموز و رفتاری مسموم ... واقعاً سخت و زیان آوراست !!
ادامه مطلب ...
چند روز مرخصی دارم که در مرز سوختن هستند ، برای همین امروز را مرخصی رد کردم تا اگر توفیقی شد کمی به مرتب کردن اتاقم اختصاص بدهم !! می دانم که کار سختی است ولی خودم مرتب بکنم بهتر است تا مادرم !!
ادامه مطلب ...
عکس روی تو چو در آینه جام افتاد
عارف از خنده می در طمع خام افتاد