در سال جدید استارت با استراحت مکفی و خوردن کمی بیش از مکفی بود و بهمین دلیل با خوب شدن هوا و سبکتر شدن لباس ها ناگهان متوجه عمق فاجعه شدم ...
ادامه مطلب ...
دیشب باتفاق دوستان رفتیم فست فود بخوریم ، البته قبل از آن من رفته بودم کارگاه دوستم برای کمی چوب بازی !! بیرون رفتنی من با همان کفشهایی که موقع ورود به کارگاه می پوشم و اتفاقا خوشم هم میآید بیرون آمده بودم ...
ادامه مطلب ...
آخر شبی ، با اینکه هنوز چند تا پست داشتم برای گذاشتن ، داشتم بی خیال وبلاگ می شدم که چشمم به ترازو افتاد ، امروز در آخرین روز تعطیلات داشت برایم چشم و ابرو می آمد ...
چند روز پیش باران آمده بود و شهر را شسته بود و من یک عکسی گرفته بودم از رودخانه ی وسط شهر و زیرش نوشته بودم ؛ تنها رودخانه ی قابل کشتیرانی در شمالغرب !!
ادامه مطلب ...
پس از من دولتی آید
که دیگی را که من دادم گرو
تااینکه شلوارم شود آزاد
تا آن را گرو سازم برای رخت فرزندم
که با آنها کوپن هایم شود آزاد ، الی آخر
ز دستان گروگان گیرها - گیرد برای من .
ادامه مطلب ...