یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

اعتماد


دو دوست عهد کرده بودند که در طول سفر طولانی خود ،در تمام خطرات و مشکلات همراه یگدیگر باشند . در راه بوی آنان به مشام خرس بزرگی رسد و آن دو را تعقیب کرد .

یکی از آن دو نفر فورا تمام عهد و پیمان های یاری و کمک به همدیگر را فراموش کرد .

به طرف درختی دوید ، روی اولین شاخه آن پرید ، خود را بالا کشید و به مکان مطمئنی رسید .

دیگری شنیده بود که خرس ها هرگز به یک انسان مرده ، حمله نمی کنند . بنابراین خود را روی زمین انداخت و تظاهر به مردن کرد .

خرس نزدیک شد و آن مرد به ظاهر مرده را بویید ، اما بعد جسم بی جان او را رها کرد و به آرامی از آن مکان دور شد .

همسفر او از درخت پایین آمد ، دوست خود را تکان داد و خنده کنان از او پرسید :

- " خرس به تو چه گفت ؟ من دقیقا دیدم که پوزه اش را درست به کنار گوش تو آورده بود . "

 

 

- " او به من توصیه ارزشمندی کرد . به من گفت ، هرگز به کسانی که با بروز اولین علائم خطر ، فرار می کنند و دوستان خود را تنها می گذارند ، اعتماد و اطمینان نکنم . "

 

نظرات 1 + ارسال نظر
واحه چهارشنبه 7 آبان 1393 ساعت 08:44

ابله‌ترین دوستان ما، خطرناک‌ترین دشمنان هم هستند. سقراط
..............................................................
خدایا! مرا از دوستانم محافظت بفرما. چون می‌دانم چگونه خویشتن را در مقابل دشمنانم حفظ کنم! ولتر
.......................................................
سلام جناب دادو

سلام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد