پنجشنبه عصر ، حوالی ساعت ۶ ، از تبریز را افتادیم به طرف تهران ... مسافرت تا تهران یک برنامه محسوب می شود ... از حاشیه تهران، وارد تهران شدن یک برنامه !؟
ساعت ۲ شب به ویلا رسیدیم و زود جمع و جور شدیم و خوابیدیم و صبح بعد از صبحانه و کمی قدم زنی در باغ و محوطه ، راه افتادیم ...
نوراخانیم و عکاسی های تمام نشدنی اش !
ما در ترکی به اینها خبرچین می گوئیم ...
سر دوراهی مهرآباد ( دماوند ) بودیم و قرار شد جاده هراز را بالا برویم و شاید تا آمل و بابل و ... !؟ جاده زیاد شلوغ نبود ولی در چند مورد به ترافیک شدید خوردیم ، مثلا یکی تعریض و کار جاده ای بود !! قله دماوند را با وضوح بالا دیدیم و از نیمه راه به بالاتر هوا بارانی شد تا خود آمل و بابل و ... رفتیم تا قائمشهر و جاده فیروزکوه را برای برگشت انتخاب کردیم ... تا فیروزکوه و بالای گردنه گدوک که آش خوردیم ، ابری و مه آلود و بارانی بود و بعد آسمان صاف شد و در ترافیک روان تا دماوند و مهرآباد(رودهن) برگشتیم ...
دورنمای دماوند همیشه زیبا ! در پلور ...
شروع منطقه شمال با خوشآمدگویی مه !
شالیزارهای سر راه ...
آش در بالاترین نقطه گردنه ، برودت و مه شدید و تنها یادگاری از آنجا !
شب را دوباره در ویلا خوابیدیم و صبح روز شنبه ، بعد از خوردن صبحانه با نیت دیدار سرپایی از تجریش به نمایندگی از شهر تهران ، راه افتادیم و رفتیم تا بازار تجریش و بعد بطرف تبریز برگشتیم و ساعت 10 شب در تبریز بودیم ...
بازارچه تجریش و چیدمان های جالب اش...
امامزاده صالح تجریش
برنامه یک هفته ای که در دو رروز زیپ شد !
آنچه راه را بی انتها می کند ، ذوق سفر است ...
بعدا می آیم و اصلاحات را انجام می دهم ...