حرف ها اگر جا و جایگاه درست برخیزند ، کهنه نمی شوند بلکه گاهی اوقات از مد می افتند و زمانی دیگر دوباره بالا می آیند و می شوند حرف روز مردم ... شعری که در ادامه هست از استاد شهریار است در اوایل انقلاب که اتفاقا خیلی هم عامیانه و فراگیر هست ( شاعر وقتی بالا و بالاتر می رود ، شعرهایش عامیانه تر می شوند ! ) این شعر تصویر روزگار قبل از انقلاب است و بنوعی یک آینه که می تواند بعد را هم نشان بدهد (!؟) چون اگر راه درست طی نشود برگشت به عقب حتمی و ناگزیر خواهد بود ...
قیرخ ایلدی کی دوستاغام من
قارالار ایچره آغام من
دئیریس بس که ساغام من؟
باغیرمادان ایش قورتولوب
بوغاز، باغیرساق ییرتیلیب
چهل سال است که منتظرم من / در بین سیاهی ها ، سفیدم من / تصور می کنی که سلامتم من / از فریاد کارمان گذشته / دل و روده مان پاره شده
بیز میلتین وار هاراسی ؟
هاردان ساغالسین یاراسی
ئوزشیطانی، ئوز باراسی
بونا دئییر: قاچ چاپاری!
اونا دئییر: وور شکاری!
ملتی که ما باشیم کجا را دارد / از کجا باید دردش علاج شود / شیطان خودش و فریب خودش / به این میگه فرار کن / به آن میگه شکار کن
بیر ال سلاح ، بیر ال یالین
بیری تونوک، بیری قالین
دئییر کی: حقـقیـزی آلین !
آمما هانسی کؤمک ایله
یئمک اولور دئمک ایله؟
یکی مسلح و یکی دست خالی / یکی لاغر (ضعیف) و یکی کلفت (قوی) / می گوید حق تان را بگیرید / ولی با کدام کمک !؟ / با حرف خالی شکم سیر نمی شود !
ملت ییخان ئوز قالاسی
سرباز کیمدیر- ئوزبالاسی
ئوز قانیدیر ئوز جولاسی
نئجه دئییم: چال چاتلاسین
قووخ کیمی وور پارتلاسین
عمارتی که ملت خراب می کند ؛ خانه خودش / سرباز کی هست؟ ؛ بچه ی خودش / خون خودش هست و لانه خودش / چطور بگویم بزن خراب بشود / مثل بادکنک ، بزن منفجر بشود
بؤیوک باشلاردی تقصیر کار
چیچیک باشدا نه تقصیر وار
یئنــه ارتـش دورا هــاوار
ملتین ده ایشی- ایش دیــر
یوخسا دوا مرگمشدیـــر
بالادستی ها گنهکار هستند / خرده پاها تقصیری ندارند / اگر ارتش طرف مردم باشد / کار ملت جواب می دهد / وگرنه دوای درد مرگ موش است
ملته وارمی فایداسی ؟
هر قاب سینیر ئوز بایداسی
بو شیطانین ئوز قایداسی:
« دده م منه کور دئیبدی»
«هر گله نی وور دئیبدی»
برای ملت مگر فایده ای دارد ؟ / هر ظرفی که می شکند ، وسیله ی خودش است ! / این روش خود شیطان است / پدرم به من گفته چشماتو کور کن ! / هر کی سر راهت بود را بزن !
قورخوم بودیر، اویون اولا
ملت یئنه قویــون اولا؟
کیمدیر بیزه بویــون اولا
کی قوردی بیز قووا بیلک
قوردون شررین سووابیلک
ازآن می ترسم که بازی بشود / ملت باز هم گوسفند بشود / چه کسی از ما حمایت کمی کند / که گرگ را بتوانیم فراری بدهیم / خودمان را از شر گرگ خلاص کنیم
بیز بیر دریا قان وئرمیشیک
زندانلاردا جان وئرمیشیک
قیرخ نسلی قوربان وئرمیشیک
«شریعتی» تک انسانلار
«تختی» کیمــی پهلوانلار
ما اندازه یک دریا خون داده ایم / توی زندان ها جان داده ایم / چهل نسل فدا کرده ایم / انسان هایی مثل شریعتی / پهلوانانی مثل تختی
باشلارا سوورولور سامان
گؤزلری دولدوروب دومان
یا علی! یا صاحب زمان!
دادا چاتون ، کی دارداییق
قورتدی ، کولک دی ، قارداییق
کاه بر سرها پاشیده شده / چشمان را مه کور کرده / ای علی ، ای صاحب الزمان / به فریاد برسید که در فشار هستیم / گرگ و کولاک هست و در تنگنا هستیم
سایه ( ابتهاج ) یک جایی گفته بود که کاش زبان مادری من ترکی بود و می توانستم منظونه بلند حیربابای شهریار را به ترکی بخوانم نه با ترجمه ... البته این در خیلی موارد صدق می کند و کاش مردم دنیا بتوانند زبان و فرهنگ هم را به راحتی یاد بگیرند و اندیشه شان را بهتر جذب و هضم بکنند ...
( برمی گردم و مثلا ترجمه می کنم ! )
سلام
یلداتون پیشاپیش مبارک
با درود
از هوش مصنوعی میشه برا ترجمه ی اشعار استفاده کرد ؟
البته ترجمه اون لذت شعر به زبان اصلی را به آدم منتقل نمی کند
سلام

چند وقتی هست که سایت گنجور ، تفسیر شعر را هم به هوش مصنوعی سپرده است ... مفید و فریبنده !؟