یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

سیمرغ ...

 

امشب در خانه نشسته بودیم و هر کس به کاری مشغول ، غالب مشغله های زمانه به موبایل ختم می شود و البته آنهم بدک نیست ولی بسیار وقت سوز است ...

 

کمی بعد نوراخانیم که مشغول دیدن کارتون در کامپیوتر بود سراغمان آمد ... در آن زمان بانو هوس کرده بود کمی رنگ آمیزی کند و روی یک صفحه مشغول رنگ آمیزی یک ماندالا بود ! نوراخانیم طبق معمول آمد و باید هر کاری تعطیل می شد تا او کارگردان بشود و بازی گردان !! در یک صفحه دیگر چند تصویر مربوط به پرندگان بود و بعد از دیدن آن صفحه شروع کرد به داستان سرایی و اینکه عقاب شاه پرندگان است و همه این پرنده ها جزو تیم عقاب هستند !! بچه شش ساله هم می داند قدرت زیاد داشتن مساوی با وحشت آفرینی است !! و دستور دادن به دیگران !! و اینکه عقاب اشاره می کند که من گرسنه هستم و بقیه پرنده ها می روند برای او شکار می کنند و می آورند تا او بخورد !!؟

مفتخوری و کارکشیدن از دیگران و دستور دادن های بیخود و ... خاصیت مشترک همه شاهان می باشد و خیلی عجیب است که مردم که خود شیفته قدرت هستند و این لیاقت را در خود نمی بینند (!؟) اگر کسی را در آن مقام ببینند به همان اندازه شیفته اش می شوند و تمام روز سر به نوکری اش خم می کنند و شب خوابهای شاهانه می بینند و خود را در لذتهایی که گمان می کنند ، شاه غرق آنهاست (!؟) غوطه ور می بینند ....

خلاصه اینکه یک ساعتی در وصف عقاب و اینکه برخی پرنده ها بزرگتر از او هستند و ... حرف زدم ولی او فکر می کرد عقاب شاه پرندگان می باشد ... البته معیار نوراخانیم وحشی بودن و خطرناک بودن و ... بود !!

و ساعتی گذشت و دوباره نوبت بازی کردن با من رسید ,هیچ لذتی بالاتر از همبازی شدن با بچه ها نیست ... و باز فکر پرنده ها و عفاب در سرش بود و برای همین حین بازی گفتم بیا تا داستان شاه پرنده ها را برایت تعریف بکنم و شاه پرنده ها عقاب نیست بلکه یک پرنده بسیار بزرگ و زیبا بنام سیمرغ است !! و او نشست تا گوش بدهد و خدا را شکر که من دست به تعریفم خوب است و البته خودم می توانم همینجور داستان سرهم بکنم ... ولی حساب سیمرغ جدا بود و به زبانی که یک کودک شش ساله را سر جایش میخکوب بکند (!؟) داستان سیمرغ عطار را با یک انیماتور گونه ای تعریف کردم و مرغها را به پرواز درآوردم و راهی شدند و در طول مسیر اتفاقات کودک پسند و کودک فهم قاتی اش کردم و بالاخره هدهد بهمراه دوستانش به پشت کوه قاف رسیدند و در آنجا نشسته بودند و خود را شمردند و دیدند خود سی مرغ هستند (!) البته من این تمثیل و تعریف در مورد سیمرغ را قبول نداشتم و کش دادم تا جائیکه دیدند سیمرغ دارد می آید و با تعاریفی که کرده بودم ، شدیدا ذوق کرده بود و در ادامه از اینترنت چند تا عکس و نگاره از سیمرغ پیدا کردم و نشانش دادم و ذوقش دوچندان شد ...


افسانه های سیمرغ در متون کهن ایرانی - ماه خاتون


و حالا می داند که عقاب شاه پرنده ها نیست و البته عقاب لیاقتش را هم ندارد ، هرچند زیبائی ها و قدرتهای خیره کننده ای نسبت به سایر پرنده ها دارد ، چون شاه پرنده ها بودن با خلق و خوی وحشی داشتن همخوانی ندارد ... سالهای دورتر مردم در روستا زندگی می کردند و صبحشان را با گنجشک و کفتر و کلاغ شروع و به پایان می بردند و عقاب جایگاه ویژه ای در تخیلاتشان داشت !؟ حالا به لطف برنامه هایی مانند نشنال جغرافی ، جیک و پیک زندگی همه ی آدمها و حیوانات را می بینند و دیگر در مورد هیچکدام تخیل نمی کنند ... شیرها هم دیگر سلطان نیستند !؟ بلکه رئیس جمهورهای موقت گروه خود هستند ...

من علاقه زیادی به شعر و تفکرات عطار ندارم ، و این از جایگاه بزرگ شاعری و اندیشه عطار نمی کاهد ... همانطور که آن جایگاه باعث نمی شود تا او را نقد و وزن نکنم ! شاعران قدیم در زمانه ما جایگاه ویژه ی خود را از دست داده اند و اگر جایگاهی دارند در سخنوری و سخن پردازی و قالبسازی شعر و ... می باشد و نسل جدید به این چیزها زیاد بها نمی دهد و ضمن گوش دادن به حرفهای زیبا ، گوینده را نیز آنالیز می کند و بواسطه یک ناهمخوانی (!) هر دو را باهم کنار می گذارد !!؟ و البته در مورد سایر هنرها هم و سایر مشاغل هم ...

 

نظرات 1 + ارسال نظر
سلام پنج‌شنبه 1 شهریور 1403 ساعت 08:18

با درود
بچه ها در این سن خیلی تخیلی هستند
و البته باید باشند
عقاب اما به عنوان یک آزاده ی
مغرور معرفی می شود
بالاخره حرف اول و آخر را نورا خانم باید بزند
من به آنها فرمانده ی کل قوا می گویم

سلام
تبدیل تخیل قوی و ناشیانه به آنچه باید باشد کمی سخت است ولی با کمی حوصله قابل حل است ... در مورد عقاب یک خاصیت را پررنگ می کنند تا قابل تعریف و تمجید باشد در حالیکه همان خاصیت ها در پرندگان غالبا لاشخور یکسان هست و عقاب مستثنی از رسته پرندگان شکاری نیست ... شاید برای آدمیان نفع کلاغ بمراتب بیشتر ا زعقاب باشد و دیگر اینکه کلاغ خود آزاده تر است و سر به هر شاه و گدایی خم نمی کند !! و بقول شاعر قائل به مسجد و کلیسا هم نیست ...
ما نسبت به کودکان و اجحافی که به آنها می کنیم و البته نامش را تربیت می گذاریم مدیونیم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد